البته این مبحث نه نان می شود و نه خربزه و دردی از شکم گرسنه و
زندانیان با وفاهم باز نمی کند ولی از آنجایی که واقعیت های عینی
خارج از ذهن همه باهم به اشکالی در رابطه اند و اینکه شکم گرسنه هم
یک واقعیت عینی خارج از ذهن است، این مسئله را به شکلی که خود می
بینیم و اینکه در تاریخ هم مطرح نشده، مطرح می کنیم.
زمان را آنچنان توصیف می کنند که پینداری می تواند خارج از گذشته و
آینده وجود داشته باشد. پدیدۀ زمان مقولۀ متقابلین گذشته و آینده
را در خود دارد. زمان بدون این مقولات متقابلین بی مفهوم است.
متقابلین همانطور که در قطعنامۀ هم یاران مطرح شده، مقولات فلسفی
هستند. آنها موتور هستی اند. در واقع در هر گذشته ای آینده ای و در
هر آینده ای گذشته ای نهفته است. جا دارد مطرح شود که اکثراً فکر
می کنند که روند تاریخ از گذشته به آینده است. بطوری که روندی جهت
دار است. در این جا شکی نیست که ما به گذشته نمی رویم ولی به آینده
هم نمی رویم. هستی چیزی جز تغییرو تحول (رجوع شود به همان کتاب)
نیست. همۀ پدیده ها یک گذشته و یک آینده دارند. هر کدام را برای
مشخص کردن جهتی بکار می بریم. متقابلین دیگری که به زمان وابسته
هستند شروع و پایان است. در شروع و پایان
جهت گیری بیشتر مشخص است. ولی باید مطرح شود که در هر شروعی
پایانی و در هر پایانی شروعی نهفته است. درست است که این گذشته
تمام شده و به آینده ای نا معلوم و یا معلوم در حرکتیم چونکه زندگی
جهت داری داریم ولی علت جهت گیری آن هم همین شروع و پایانی است که
حی تکرار می شود. شروع مطلق (دائمی) و پایان مطلق برای هستی بی
مفهوم هستند و نمی توانند عینیت داشته باشند. چونکه هر پایانی
مجبوراً در خود شروعی دارد و یا پرورش داده است. اینجا دلیل نمی
شود که به این فکر بیافتیم که دست در دست بگذاریم چونکه هر چیزی
پایانی دارد، غلط است و اشتباه. اینجا باید مقولات متقابلین
جبر و اختیار و مقولات تاریخی و منطقی را در نظر داشت.
نه، نه عقبی بطور مستقل وجو دارد و نه جلویی، چونکه در هر جلویی
عقبی و در هر عقبی جلویی نهفته است. آنها در حین استقلال سخت به هم
وابسته هستند. مقولات متقابلین هیچگونه تظادی باهم ندارند و نمی
توانند داشته باشند.