قطعنامۀ هم یاران                                                              مهدی شهرتی
     هکرها شدیداً به این سایت حمله کرده اند. ضبط کنید. نسخه بردارید.                                                                                        
                                                                                                                                                                    

 فلسفۀ علمی یا ماتریالیسم                                                                  وقتی که علم موضع می گیرد !                                                                            دهریون 
                                                      

mehdi.shohrati@asrehamyaran.com

نوشته ها :
  درمورد این سایت 

هدف چیست؟ 

مسئله چیست ؟ 

چه باید کرد ؟

  
تفکر علمی یا تفکر منطقی

 فلسفه

علم 

 دیالکتیک

دیالکتیک چیست؟ از احسان طبری.

 متافیزیک

استثمار

تاریخ استثمار

  پول، مالکیت و مبادله

دمکراسی

 حکومت، دولت

  همبستگی، هم یاری،
همکاری،اتحاد


حکومت مدنی یا قانونی، یا عدالت اجتماعی

  طبقه بندی علمی جامعه  

شناخت و آگاهی

جامعۀ هم یاران
      یا          
کمونیسم


  بحران و رونق
 
 فتشیسم کالا

سازمان
 
 دزد  

حقوق طبیعی

  مرغ  یا  تخم مرغ

   چه حکومتی در ایران

   نبرد کیهانی اهریمن
و
اهورامزدا


 "یار دبستانی من"

 جنگ  و  صلح

  زمین و زمان از آن شما
نیست


زمان
  
پیش بسوی برابری

بدون پول!؟ چطور؟

 همۀ ما محکوم شدگان همین زمینیم

       آزادی       

در هر آفریده ای- آفریننده ای نهفته است

     بیداد

    رفقای حزب توده ایران   

  پرویز شهریاری

  عشق

   خانواده  

   ادب و بی ادب 

        نبرد با استثمار نبردی کیهانی

اعلامیهٔ کمیته مرکزی حزب توده ایران    

نامه های ارسال شده

نامه های دریافت شده





 

  

                                   نکته ها

 

*               در کجای تاریخ دیده شده که حکومتی برای گرسنگان و بی پناهان و مریضان و عاشقان بوجود آید. اگر در تاریخ به اشکالی دولتها خواستهای زحمتکشان را داده اند ویا مجبور شده اند، عمر طولانی نداشته اند. و تازه تمام جنبش های انقلابی برای زحمتکشان، فقرا، استثمارشوندگان را با تمام زورشان خفه کردند و کشتند و نابود کردند.

          در کجای تاریخ دیده شده که نیروهای نظامی، انتظامی، قضایی، کنترل و اداری به زحمتکشان و یا استثمارشوندگان کمک کنند و آنها را در پناه گیرند و از آنها دفاع کنند و یا به نفع آنها کار و حرکت کنند. این سازمانها بوجود آمده اند که استثمارشوندگان از استثمارگران ندزدند و غارتشان نکنند و نچاپند. آنها فقط ابزار کار استثمارگران هستند و معذورند. آنها ماشینهای متحرکی بیش نیستند که فقط دستورات استثمار و استثمارگران را انجام می دهند.

          ای انسانها آسوده بخوابید که استثمارگران و بطور مشخص استثمار بیدار است. آسوده و راحت و بی خیال باشید که استثمار شما را نابود کند و طبیعت را نابود کند. دمکراسی و آزادی و برابری استثمارگران را بپذیرید تا شماها زجر بکشید و نابود شوید. استثمارگر نمی تواند استثمارگر باشد اگر قانونی از استثمارش حمایت نکند. و باید حکومت حافظ منافع استثمارش باشد. چونکه استثمار حکم می کند.

          در هر صورت ای انسانها یا شما اصلاً هیچ نباید داشته باشید و حتی خودتان مال خودتان نیست و یا اگر داشته باشید باید بنجل آنرا داشته باشید چونکه بهترین ها و زبیاترین ها از آن پولداران است، همانطور که بوده است. از آن یک اقلیت بیش از حد کوچک است و نه از آن شماها، چونکه شماها نه مالکیت دارید و نه پول دارید و نه «سواد» دارید و بی خود غر می زنید و توصیه می کنند که بمیرید تا برایتان گریه کنند و پول خرج کنند و بفکر شما گرسنگان باشند. و یا اینکه گرسنه باشید تا برایتان تبلیغ کنند و ورقهای تبلیغات شان را هم از نابودی جنگل تأمین می کنند ولی حاضر نیستند به شماها بدهند. حتی اگر در مغازه های این استثمارگران بپوسد و می پوسد. و تازه همه نمی توانند خدایان(استثمارگران بسیار، بسیار بزرگ) باشند. چونکه بر روی زمین فقط یک قارۀ آفریقا وجود دارد، یک قارۀ آسیایی و یا آمریکای جنوبی وجود دارد. همه نمی توانند یک قاره داشته باشند.

          کارگران و زحمتکشان، استثمارشوندگان، بدانید این حق شما است زندگی کنید، خانه داشته باشید، غذا، آب، هوا، دفع، سلامتی،تفریح، لباس، روابط جنسی، محیط زیست مناسب، شناخت، رشد و تکامل داشته باشید. هیچ احدی حق گرفتن آنها و یا ندادن آنها را ندارد. هیچ احدی حق ندارد که بیشتر از حقوق طبیعی اش داشته باشد.

          این حق شما است که متفاوت باشید، اشتباه بکنید. شماها حق دارید که آزاد باشید، آزاد انتخاب کنید، آزادی بیان و عقیده داشته باشید، آزادی شناخت و آگاهی داشته باشید، آزادی کنجکاوی داشته باشید، آزادی فکر کردن، گوش کردن، لمس کردن داشته باشید. شما ها حق دارید که استقلال داشته باشید و روی دو پای خود باایستید و نه اینکه وابسته و بردۀ پول، مالکیت و مبادله و به عبارت دیگر استثمار باشید.

          کمونیستها برای این خواستهای طبیعی و اولیۀ انسانی بپا خواستند و نه اینکه از آنها سو استفاده کنند. تا زمانی که شماها حقوق خود را نشناسید و نگیرید جامعه از شر استثمار رهایی نخواهد یافت.

          کارگران و زخمتکشان، این حق شما است که بر روی کرۀ زمین زندگی کنید و بر روی آن آزاد باشید و آزاد راه بروید و برای زندگی کار و پیکار کنید و همچنین عاشق باشید و از زندگی لذت ببرید و از زیبایی های طبیعت استفاده کنید. این حقوق طبیعی را نمی توان وابسته به پول، مالکیت و مبادله و درواقع استثمار کرد. این حقوق باید برای همه، حتی حیوانات و گیاهان وجود داشته باشد. و هیچ احدی قادر به سد کردن آن نیست و نباید باشد و هیچ احدی قادر نیست جلوی دیگری را بگیرد و یا به زنجیر بندد و یا به زندان افکند و یا دورش سیم خاردار و یا دیوار مرعی و یا نامرعی بکشد. نه تنها قادر نیست بلکه جزء مهالات است و همچنین حق ندارند بگیرند. استثمارگران و دولتمردان و متافیزیکان نتوانسته اند و نمی توانند و نخواهند توانست جلوی حقوق طبیعی را بگیرند. قوانین اجتماعی خودکار عمل می کنند مگر انسانها را نابود کنند.  

          همانطور که گفته شد، قوانین اجتماعی خودکار عمل می کنند. و نمی توان برای جامعه قوانین وضع کرد. همانطور که حکومتمداران و استثمارگرانشان و متافیزیکانشان می کنند. باوجود تمام قوانین باز بی قانونی وجود دارد. طبیعت جامعه خود قوانین و مقولات خاص خود را دارد و از مغز کسی هم تراوش نمی کند. دولت و مراکز دولتی و اداری و متافیزیکی زائیدۀ استثمارند. آنها نمایندگان و بردگان استثمارند. مگر اینکه استثمار به معنای واقعی کلمه از بین برود. پول، مالکیت و مبادله شخصیت انسان را عوض می کنند. آنها احساسات انسان را تغییر می دهند. وقتی که سیستم(روابط بین انسانها) بر اساس آنها ریخته شده باشد، هر چیزی را می توان خرید و فروخت. می توان برده خرید، می توان پا خرید، می توان زن، بچه، مرد، قلب، عشق، بینی، گوش، هیچ، آبها، جزایر، جنگلها، خشکی ها، قارها، دریاها خرید و فروخت، همانطورکه می کنند. می توان کشور، حکومت، رئیس جمهور، شاه، امپراتور خرید و فرووخت، همانطور که می کنند. می توان آسمان ها، سیارات، کرات و سنگهای آسمانی خرید و فروخت، همانطور که می کنند. (بشتابید که آمریکاییان و غربیان حاضرند سیارات را به قیمت بسیار مناسب بفروشند، البته پول مسافرت و پاسپورت خروجی آن خیلی گران است.) می توان حیوانات کم یاب، حیوانات پرکار و کم خرج خرید و فروخت، که می کنند. می توان شکنجه، شکنجه گر، خائن، جاسوس، آدم کش، زجردهنده، دیوار و خار مرعی و نامرعی خرید و فروخت، همانطور که می کنند. می توان آزادی، زندان، زندانی، بدبختی، راحتی، آسایش و زجر خرید و فروخت، همانطور که می کنند. می توان قلابی، بدل و پول خرید و فروخت، همانطور که می کنند. می توان خون، اعضای بدن سالم خرید و فروخت، همانطور که می کنند. می توان خلقی، سرزمینی خرید و فروخت، همانطور که می کنند. آنهایی هم که مجانی بدست می آورند و یا می دزند و می چاپند، چه از طبیعت و یا چه از جامعه به دیگران می فروشند. البته هر سازمانی  هم که با هر اسمی به دست می آورد، آنهم بصورت مجانی، مطمئن باشید که در موقع تحویل به دیگری، پولش را هم دریافت می کنند. در چنین جامعه ای همه چیز کالا است و در دراز مدت و یا کوتاه مدت کالا می شود و باید بشود. آنسانها کالا هستند، قلبشان کالا است، دوستی شان کالا است، خنده شان کالا است، زیبای شان کالا است، عشق شان کالا است، خوشبختی شان کالا است و چون پول تعیین کننده است، انسانها برای پول دست به هر کاری، حتی کثیف ترین کاره�� می زنند. چرا باید خجالت بکشند وقتی که پول حقوق طبیعی شان را تأمین می کند. پول حیا نمی شناسد. پول خجالت نمی شناسد. پول احساسات نمی فهمد. شکم هم احساسات حالی اش نمی شود. نه حیا و نه خجالت می فهمد. جنگلهارا نابود می کن���د، چونکه خرید و فروش می شوند. و هیچ سازمانی، چه دولتی و چه مذهبی و غیره قادر نیستند جلوی آنرا بگیرد. جنگل بخاطر این در حال نابودی است که از آن بعنوان کالا استفاده می کنند که می توان مبادله کرد. حیوانات نابود می شوند، چونکه کالا هستند و حیواناتی که کمیاب می شوند قیمت آنها بیش از حد زیاد می شود و در مواقعی ارزش طلا و سنگهای قیمتی را پیدا می کنند و در مواقعی آنها را از قصد کمیاب می کنند. و تازه به خود اجازه نمی دهند که تعداد آنها را زیاد کنند، اگر نه قیمت آنها پایین می آید.

          کارگران، زحمتکشان و یا استثمارشوندگان در نظر داشته باشید که هیچ انسانی رهبر شما نیست و بخصوص من نخواهم بود و هیچ انسان دیگری هم نباید باشد. بلکه رهبر شما علم است، منطق است، دیالکتیک است. علم خدای شما است. رهبر شما شکم شماست، عشق بازی های شما، دوستی شما، آزادی شما است. رهبر شما خود شمایید. انسان را دوست بداریم و به زیبایی و عشق او عاشق باشیم. درست است که انسانها قوانین اجتماعی را کشف، یعنی توجه می کنند. ولی اشتباه بزرگی خواهد بود اگر انسان را بطور فردی و یا گروهی رهبر خود بدانیم. آنهایی که امثال من قوانین اجتماعی را متوجه شده اند، انسانهایی هستند که در راه علم فعالیت کرده اند. بخاطر همین این قطعنامه در آیندۀ نزدیک و یا دور دوباره مرتبتر و منظم تر و طبقه بندی تر و جمع بندی تر خواهد شد. شناخت علمی رشد و تکامل میابد. اگر می بینید تا کنون علوم اجتماعی و بخصوص فلسفه نتوانسته اند خود را مرتب تر و منظم تر کنند، بخاطر فشار، زور، تحمیل، کشتار و وحشتی که استثمار بوجود آورده است و هنوز ادامه دارد.

          امکانات مبارزاتی شما باعث کشف قوانین و مقولات اجتماعی شد تا بزرگان جنبش کمونیستی بپا خیزند و بتوانند علوم اجتماعی را رشد و تکامل دهند و مرتبتر و منظم و جمع بسته تر کنند. شناخت علمی هرچه بر اساس شیوۀ علمی و یا اصول علمی عمل شود رشد و تکاملش را بیشتر گسترش می یابد.

          استثمارگران، حکومتمداران  و متافیزیکان از شما برای کشتن شما استفاده می کنند. و یا از ما برای کشتن شما و دیگران استفاده می کنند، همانطور که هر روز می کنند و کرده اند و خواهند کرد.

          ای زحمتکشان چطور به خود اجازه می دهید که بچه های شما را و یا خود شما را تکه پاره کنند، آنهم با دادن وطن به شما و یا اینکه شما را خریدو فروش کنند و تکه پاره کنند و برده نگه دارند. بدانید که نه شما و نه هیچ احدی از دست استثمار راحت نخواهد بود و نبوده و نیست. فکر نکنید که فردا وضع شماها بهتر خواهد شد. در جامعۀ استثماری منتظر هر لحظۀ تراژی باشید. بعضی از این تراژدی ها آنچنان وهشتناک و ناگهانی فرود می آیند که زبان و قلم از نوشتنش باز می ایستند. چطور به خود اجازه می دهید که این استثمارگران این چنین با شما رفتار کنند و شما را بفریبند.

          کارگران و زحمتکشان بدانید که این زمین و زمان، کارخانه ها، طبیعت، آب، هوا، سیارات و غیره از آن هیچکس نیست و خود را بردۀ استثمار نکنید که استثمارگران اجازه داشته باشند هر چیزی را بصورت ملک در آورند و حتی شما را کالا و بردۀ خود بدانند.

          کارگران و زحمتکشان، ای انسانها بدانید که در تاریخ بشریت خلقهایی با نام و بی نامی در اثر همین استثمار، این بیماری اجتماعی، با همین تضادها و با همان سلاح هایی که در گذشته بوده کشته شده اند، نابود شده اند و ناپدید شده اند.

          انسان در جامعۀ استثماری چه تحمیل هایی و چه تحمل هایی را مجبور است بکشد؛ دروغگویی ها، دزدی ها، حقه بازی ها، چاپلوسی ها، دست به دستمالها، پارتی ها، سو استفاده ها، مردم فریبی ها، کلک زنی ها، خودمحوری ها، خود خواهی ها، مردم آزاری ها، نبود همبستگی، نبود همکاری و هم یاری، نامردی ها، بی وفایی ها، خائنین، خبرچین ها، جاسوسان و اشتباهات و یا خطاها  و همچنین تولید های قلابی و هی مصرفی(تجاری)، مواد غذایی ناسالم ، دادگاه ها، نگهبانان، دولت ها، مراکز اداری، صف کشی ها، خرکنی ها، زندانها، دیوارها، سد ها و خارها و غیره که احتیاج به گفتن آنها نیست. چونکه با تمام وجود آنها را احساس می کنیم. چطور می توان در چنین جامعه ای دیوانه نشد. در جامعۀ استثماری است که انسانها را به خاطر افکارشان بایگانی می کنند.

          در جامعۀ استثماری عضو های جامعه همدیگر را نمی شناسند و تنها رابطۀ بین عضوهای جامعه استثمار است. بیخود نیست که انسان، بخصوص در شهرها انسان را نمی شناسد و او را بیگانه می بیند. درواقع عضو های جامعه چه در به اصطلاح وطن خود و یا خارج از آن همدیگر را نمی شناسند و همدیگر را غریبه می بینند و در مواقعی هم شکنجه و آزار و غیره می بیند. درواقع عضو های جامعه آنجایی که می بایستی باشند نیستند و جای خود را درست نمی بینند. در جامعۀ استثماری دو عامل است که انسانها را با هم مربوط می کند. یکی خود استثمار و دیگری تقریباً رابطۀ خانوادگی است، که آن هم باز به استثمار وابسته است. می گوییم تقریباً، بخاطر اینکه حتی در بین اعضای یک خانواده در خیلی مواقع همدیگر را بیگانه می بینند و همدیگر را نمی شناسند، با اینکه باهم بزرگ شده اند. بخاطر اینکه بر اساس استتثمار جابجا می شوند و شده اند. انسانها اشکال مختلف بخود می گیرند، حتی در میان عضو های یک خانواده.

          استثمارگران کرۀ زمین را به شهرها و پارکها تبدیل کرده اند که انسانها در شهرها و حیوانات در پارکها به نمایش گذاشته می شوند و اینطوری مفهوم جنگل و طبیعت را تغییر داده اند. جنگلها را بصورت پارکهایی در آورده اند، پارکهایی که مالکیت شخصی و یا گروهی است که برا ی گذشت و گذراندن در آن باید پرداخت. و تازه آنرا به شکل خود می سازند. دیگر جایی برای فرار گرسنگان وجود ندارد، جایی که حتی کرات دیگر را هم خود آنها به مالکیت خود در آورده اند.

          استثمارگران دشمن خود را همیشه بربر و وحشی و بد و احمق و «خر» و غیره حساب می کنند، چه می خواهد استثمارگران باشد و یا استثمارشوندگان فرقی نمی کند.

*              درواقع وقتی که رابطۀ من و تو بد ریخته شده و بر اساس استثمار یعنی پول، مالکیت و مبادله است مطمئناً فرزندان ما هم بر اساس همین روابط بزرگ شده اند و می شوند و خواهندشد و ترک عادت هم موجب مرض است. ما کمونیستها(کسانی که معتقدند می توان جامعه را علمی  و براساس اصول علمی حل کرد و علمی بنا کرد.) درواقع می خواهیم همین روابط را و فقط همین رابطه  که اساس جامعه را تشکیل می دهد را درست بنا کنیم. برای داشتن یک رابطۀ درست و سالم و انسانی من و تو و یا یکی با دیگری باید استثمار از بین برود و این روابط بر اساس تولید  و به عبارت دیگر حقوق طبیعی انسانی  و یا علمی و به زبان دیگر، برابری، آزادی و رشد وتکامل بنا گردد. از شروع استثمار تا کنون قرنهای زیادی می گذرد. نسلهای بسیار زیادی آمده اند و رفته اند. خلقهایی به دست استثمار نابود شده اند و خلقهای جدیدی بوجود آمده اند. ما هم در همین سیستم استثماری بدنیا آمده ایم و در حال زندگی کردن هستیم. از بین بردن یک چنین چیزی و ساختن و بنا کردن جامعه به شکل دیگری و یا کمونیستی و یا هم یاران، کار ساده ای نیست ولی شدنی.

          زمانی می فهمیم که یک پدیده ای در جهت  درست است که قوانین و مقولات دیالکتیکی خود را از دست ندهد. یعنی  هر پده ای  و یا معقوله ای و یا شئی بدون روند تاریخی- منطقی نمی تواند باشد. جامعۀ هم یاران بر اساس همبستگی، همکاری، هم یاری و اتحاد همۀ انسانها  و گسترش آنها شدنی است. کمونیستها به تنهایی نمی توانند و قادر نیستند چنین بیماری را از بین ببرند. همانطور که پزشک بتنهایی قادر به از بین بردن بیماری نیست. بیمار بیشتر تعیین کننده داست.

          زحمتکشان و یا استثمارشوندگان باید بدانند تا زمانی که استثمار هست، فقرها، بدبختی ها، موادمخدرها، الکلی ها، زنان خیابانی ها، جنگها، کشتارها، زجرها، شکنجه ها، دیوارها، خاردارها، استثمارها، متافیزیکها، نابودی جنگلها، نابودی حیوانات، نابودی آبهای آشامیدنی و در آخر و آخرین نابودی نسل بشر خواهد بود. این است حکم جهانی استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان. شماها محکوم شدگان روی زمین هستید.

          همانطور که گفتیم استثمار در روابط بین انسانها است که نمی توان آنرا از بین برد. بلکه برای آن باید روابط دیگری که وجود عینی دارد و علمی پایه ریزی کرد تا روابط استثماری خود زوال یابد و به تدریج از بین برود. اگر نه هیچگاه از بین نخواهد رفت. استثمار از طریق حزب کمونیست، از طریق دیکتاتوری پرولتاریا، مبارزات سندیکایی و ��ا دمکراسی خلقی از بین نمی رود. با بدست آوردن حکومت و از بین بردن آن استثمار از بین نمی رود.

          وجود استقلال و آزادی یک کشو�� هیچ وقت طبقات را از ��ین نمی برد و درواقع استثمار از بین نمی رود. داشتن یک حکومت داخلی و یا خارجی، استثمار از بین نمی رود. اینجاست که اشکال مبارزاتی مطروحه از طرف بزرگان جنبش کمونیستی تغییر می کند و درواقع بی مفهوم است. همانطور که تاریخ ثابت کرد که با احزاب کمونیست استثمار را نمی توان از بین برد. این احزاب فقط می توانند جلوی استثمارگران سنگ به اندازند و نه جلوی استثمار، چونکه خود بر اساس آن عمل می کنند.

          تأکید کنیم، وقتی که می گوییم استثمار باید از بین برود این نیست که پولهایتان و یا ملکتان را ازبین ببرید، چونکه پولها یک مشت کاغذ، پلاستیک و یا فلز چیز دیگری نیستند. و درواقع منظورمان یک نوع رابطه بین انسانها است که براساس پول، مالکیت و مبادله ریخته شده است. با تغییر این روابط، دیگر پولها(کاغذی، فلزی و غیره) و ملکها و مبادلات بی ارزش می شوند و طبیعت خود را باز می یابند.  و باز تأکید کنیم که منظورمان از نابودی استثمار، نه استثمارگران است و نه استثمار شوندگان، بلکه این نوع روابط بین انسانها است. روابطی که استثمارگران و استثمارشوندگان را بوجود آورده است و می آورد. با تغییر سیستم اقتصادی و اجتماعی، به هر شکل آن جامعه از شر استثمار رهایی نمی یابد. به عبارت دیگر با انقلابات جامعه تغییر نمی کند. باید روابط سالم را بجای روابط ناسالم نشاند تا جامعه تغییر کند. و درواقع جامعه را باید اول انسانی کرد تا انسان انسانی شود. با مبارزۀ مسلحانه، تظاهرات، اعتراضات، اعتصابات، چه کوچک و یا بزرگ و بسیار بزرگ هم استثمار از بین نمی رود. با ریختن مردم توی خیابان استثمار از بین نمی رود و با اعتصابات غذا و امضاء هم استثمار ازبین نمی رود. با اصلاح سیستم استثماری هم استثمار از بین نمی رود. با دمکراتیزه کردن جامعه هم استثمار ازبین نمی رود. با بیشتر کردن حقوق و درآمد و بعضی از خواستهای سندیکایی و یا سیاسی استثمار ازبین نمی رود. و وضع انسان بهتر نخواهد شد. با انتقاد از جامعۀ استثماری هم استثمار ازبین نمی رود. همانطور که در تاریخ نشان داده است. درواقع روابط پولی، ملکی و مبادلاتی بیشتر از سی هزار سال هیچگونه تغییری نکرده است. حکومتهای انسانی تر  و یا به غلط، حکومتهای دمکراتیک تر هم در تاریخ وجود داشته اند ولی دوام چنانی نیاورده اند. حکومتهایی مثل شوروی، کوبا و غیره و یا شرکت در حکومت برای تغییر جهت حکومت شدنی نبود و نیست و نخواهد بود و استثمار ازبین نرفت و نخواهد رفت و دیر و یا زود حکومت مناسب خود را بوجود می آورد تا نابودی کامل بشریت و طبیعت.  

          مطرح کنیم که اگر «سرمایه» از بین برود، سرمایه دار خود از بین می رود. ولی اگر سرمایه دار ازبین برود و سرمایه(پول، ملک و مبادله) وجود داشته باشد، سرمایه دار را دوباره بوجود می آورد. سرمایه دار وجود دارد برای اینکه سرمایه دارد. پولدار وجود دارد برای اینکه پول دارد. مالک وجود دارد برای اینکه ملک دارد. تجارت وجود دار برای اینکه پول و مالکیت وجود دارد. و با نابودی پول، مالکیت و مبادله آنها هم از بین می روند.

          در جامعۀ استثماری اگر کسی از دستوراتش تابعیت نکند بلا سرش می آید. باید انسانها برده ها و اطاعت کنندگان بدون شرط استثمار باشند.

          باید در نظر داشت که ویروس استثمار اشکال مختلف به خود می گیرد و همۀ امکانات برای زندگی دارد. استثمار بر اساس رشد و تکامل انسان و جامعه شکل خاص خود می گیرد و خود را با محیط مناسب می کند. او انواع نیروها، امکانات و سلاح ها و حتی مخربترین آنها چه شیمیایی، باکتریولوژی، ویروسی، انفجاری، لیزری، نترونی، اتمی، هسته ای، دانشمندان طلسم و ماشین خودکار شده و انواع سلاح های کوچک و بزرگ، فرقی نمی کنند، در دستهای خود دارد.

          استثمار انواع سازمانهای نظامی(ارتش)، انتظامی(پلیس، ژاندارمری، نگهبان)، کنترل، اداری، قضایی، حقوقی و انواع و اقسام سازمانهای جاسوسی، خبری، خبرچینی، تروریستی و انواع و اقسام سازمان های استثمارگر و سازمانهای مخفی و خائنین و انواع مذاهب و غیره دارد. و انواع و اقسام زندانها، دیوارهای مرعی و نامرعی، سیم خاردارهای مرعی و نامرعی، شکنجه گر، آدم کش، مردم آزار و انواع مرزها و سازمانهای دروغ پراکنی، حقه بازی، سانسور، تفتیش عقاید، انواع و اقسام سازمانهای خراب کنی و مزدوری، و اقسام سازمانهای خوش نام و گول زنی، مثل حقوق بشر، سازمانهای محیط زیست، سازمانهای دفاع از طبیعت، سازمانهای انسان دوست و مردمی، پزشک جهانی، صلیب سرخ، سازمان ملل، عملیات انسان دوستانه و برای دمکراسی (که برای گسترش استثمار استفاده می کنند و هیچگاه بفکر از بین بردن استثمار نیستند و نمی توانند باشند) دارد.

          در جامعۀ هم یاران و یا کمونیستی همانطور که گفتیم شناخت علمی تعیین کنند است، ولی در جامعۀ استثماری شناخت علمی تعیین کننده نیست. استثمارگران کسانی هستند که هیچگونه شناخت علمی ندارند و خیلی از دکترها و مهندسین و متخصصین برایشان کار می کنند. پیش یک دکتر نمی روند بلکه دکترها پیششان می روند و تازه صف هم نمی کشند و درد هم نمی کشند. استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان نه تنها شناخت علمی ندارند بلکه بر اساس و یا اصول علمی هم عمل نمی کنند. و تازه در چنین جامعه ای مزدوران، چاپلوسان، آدم کشان، شکنجه گران، خائنین، جاسوسان و خبر چینان از معلمان و عالمان و هنرمندان بهتر زندگی می کنند و عمر طولانی دارند. در جامعۀ استثماری شناخت تا آنجایی ارزش دارد که بتوان بر دیگران سوار شد و درواقع بتوان به راحتی به پول، مالکیت و مبادله رسید. تصورش را بکنید که تمام مراکز علمی، تحقیقاتی، تکنیکی، دانشمندان، مهندسین و درواقع همۀ عالمان زیر دست استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان یعنی پول، مالکیت و مبادله هستند و برده ها و تعظیم کننده های آنها هستند.

          استثمارگران احتیاج به نگهبان و پلیس دارند تا مواظبت کنند. احتیاج به ارتش دارند تا بتوانند سرکوب کنند و جلوی استثمارگران و استثمارشوندگان دیگر را بگیرند

          باید در نظر داشته باشید، موقعی که استثمار، یعنی پول و مالکیت وجود داشته باشند، نمی توانند در دست همۀ انسانها باشند، و باید در دست یک قلیت بسیار کمی باشد و اکثریت عظیمی نداشته باشند. چونکه اگر همه پول داشته باشند و مالک باشند دیگر استثمار بی مفهوم می شود، و تازه یک کرۀ زمین وجود دارد، سه چهارتا قاره وجود دارد و نه بیشتر و غیره، که مجبور می کند که یک اقلیت محضی داشته باشند و د یگران نداشته باشند.

          جامعه ای که بر اساس استثمار باشد، انسانهایی که پول و مالکیت دارند از آن وحشت و ترس دارند که دیگری ندزدد و یا ندرد و یا غارت نکند و یا نقاپد و یا اینکه گم نشود و یا اینکه دیگری ندهد. بیخود نیست که احتیاج سخت به نیروهای انتظامی، کنترل، نظامی، دولت، مدیریت، اداره جات، مراکز خبری و خبرچینی، جاسوسی، دیوار، زندان، قفل، خارهای مرعی و نامرعی و غیره و غیره پیدا می شود. و تصور چیزی غیر از آن در مغز آنها نمی گنجد. جایی که پول و مالکیت باشد و یک اقلیتی بتوانند مبادله کنند، دزد اجباراً بوجود می آید، جنگ بوجود می آید، شکنجه، آزار، زندان و بقیۀ درگیری ها و تضادها و متقابلین بوجود می آیند.

          انسان به آن حد از رشد و تکامل و شناخت علمی و امکانات رسیده است تا بتواند حقوق طبیعی هر انسانی و در هر جایی که می خواهد باشد و به هر شکل و رنگ و بویی که می خواهد باشد، بدون استثنأ را تأمین کند و طبیعت را نجات دهد.

          انسان تنها حیوانی است که قادر است وحشی ترین حیوانات را از طریق شناخت علمی رام کند، و می تواند استثمار را رام کند، ولی متأسفانه شناخت علمی و درواقع علم هم زیر تسلط استثمار است، و با نابودی استثمار است که شناخت علمی آزاد می شود و جای خود را در میابد.

          در جامعۀ استثماری هر پدیده ای باید زیر تسلط استثمار قرار گیرد. یعنی نه تنها انسان و جامعۀ انسانی زیر تسلط استثمار است بلکه طبیعت  و حیوانات و در مجموع کرۀ زمین تحت تأ ثیر استثمار قراردارد. در چنین جامعه ای حتماً باید برای پول کار کرد و به دولت مالیات پرداخت و به مافیا و غیره پول پرداخت، شناسنامه ها و انواع کاغذها، ورقها و کارتها داشت، بیمه ها داشت و پول پرداخت، و برای بدنیا آمدن پرداخت، برای زندگی پرداخت، برای مردن پرداخت و هی پرداخت و هی کار کرد و هی پرداخت. و تازه مبادا اشتباه بکنید اگر نه چند برابر و حتی هزاران برابر باید بپردازید، و برای مقدار پولی که استثمارگران می دهند، هزاران دوندگی کنید، و همچنین مواظب باشید که پولت را ندزدند و تو را غارت نکنند، و تازه مجبورتان می کنند که اینطوری زندگی کنید.

          ما در دنیایی زندگی می کنیم که نمی توانیم آزاد(برای بدست آوردن حقوق طبیعی) باشیم. نمی توان گفت که ای انسانها نمی خواهیم وابسته به کشوری(ملک استثمارگران) باشیم. نمی خواهیم برده باشیم و تعظیم کننده و شناسنامه و کارت و ورق شناسایی داشته باشیم که به این صورت زنجیر برگردنمان نباشد، و بر روی زمین بدنیا بیاییم و زندگی کنیم و برای زندگی یعنی حقوق طبیعی فعالیت کنیم و کار کنیم، و نه به کس�� پول بدهیم و نه از کسی پولی دریافت کنیم و نه مالک باشیم و نه وابسته به ملکی، مالکیتی باشیم.

          در کجای این کرۀ زمین می توان بدون استثمار زندگی کرد. حتی در سوراخهای دورترین جاها مواظب شما هستند و حتی برای سربازی به سراغتان می آیند و برای سرمایه هایشان و بازارهایشان و ملکهایشان و دولتها و درواقع حکومت هایشان کشته شوید و می شوید و سینه چاک دهید و می دهید.

          در چنین جامعه ای هزاران قانون و تبصره و نکته می گذرانند و باز می گذرانند، بطوری که روی آنها باز قانون، تبصره و نکته می گذرانند تا جای که انسانها را گیج می کنند. و تازه با تمام قوانینی که آنها می گذرانند باز بی قانونی وجود دارد.

          در جامعۀ استثماری هر کسی برای خودش است. دیگری؟!!!  نمی شناسم.

          اکنون انسان به آنچنان امکانات و توانایی و شناخت رسیده است تا بتواند همنوع خود را در هر جایی که می خواهد باشد و به هر شکل و رنگ و بویی که می خواهد باشد سیر کند و تکیه گاهش باشد و همۀ امکانات و توانایی ها برایش بوجود آورد و شناخت علمی دهد. به همین علت هم می گوییم که سیستم(روابط) استثماری نابود شدنی است و باید نابود شود اگر می خواهیم هم نوع خود و طبیعت را زنده نگه داریم.

*               سیستم های حکومتی، فاشیستی سخت، چه حکومت استثمارگران غیر مذهبی و یا مذهبی، فقط در اوایل قرن بیستم رخ نداده اند بلکه در گذشته صد ها بار رخ داده اند و هنوز به اشکال دیگری رخ می دهند. خصلت جنگی آنها دیرینه سال است. در گذشته با سلاح های آن دوره ها می جنگیدند و کلی انسانها و خلقها و حیوانات و جنگلها را نابود کردند، ولی  اکنون با سلاح های مخرب تری که می توان حتی قیافۀ کره زمین را عوض کرد وجود دارد و با همان تضادها که جنگهای وحشتناکی بوجود آمد رخ خواهند داد. استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان و درواقع استثمار نسل هر گونه بشر و خیلی از حیوانات و گیاهان را از روی زمین برخواهند داشت. استثمار هزاران نوع تراژدی برای انسانها بوجود آورده است. کمتر انسانی بر روی زمین وجود دارد که زندگی اش بدون تراژدی باشد. این ویروس اجتماعی حتی حیوانات و طبیعت را تحت تأثیر شدید خود دارد. و اگر می بینید که قیافۀ طبیعت و حیوانات و حتی انسانها تغییراتی دیده و گسترش نیز خواهد یافت علت آن هم همین استثمار است. مگر این ویروس اجتماعی از بین برود. این ویروس اجتماعی مثل همان ویروسهای بدن است که شخص را از بین می برد، ولی این یکی اجتماعی است و از روابط بین انسانها نشئت می گیرد.

          در جامعۀ استثماری کشف سیارات و کرات بخاطر استثمار است. پیدا کردن طلا و یا سنگهای قیمتی و یا توریستی فقط برای منافع مادی یعنی استثماری است، و نه برای انسان و رشد و تکامل انسان. همانطور که کشف قاره ها و جزایرات بدست استثمارگران غربی، آمریکایی و ژاپنی و غیره برای رشد و تکامل استثمار بود و نه برای انسان. و به همین خاطر هم خلقهای با نام و بی نامی را نابود کردند و یا آنها را بسیار کمیاب کردند و به شکل دیگری در آوردند. همانطور هم می خواهند سیارات دیگر  را به همان شیوۀ گذشته (استثمار حکم می کند) کشف کنند. به همان صورت که انسانهای این قاره ها و جزایر را وحشی، نا متمدن، عقب افتاده، احمق، کثیف و ناعقل می دانستند، که هنوز به اشکالی می نامند و تبلیغ می کردند، موجودات کرات دیگر را وحشی، خطرناک، عجیب و عوضی اعلام خواهند کرد، و هنوز ندیده اند تبلیغ وحشی گری و عوضی بودن آنها را می کنند تا زمینه را برای استثمار آنها و برده کشاندن آنها باشد. ولی انسان در اینجا کجاست ؟  او چیزی جز برده نیست و نبوده.

          در جامعۀ استثماری تکنیک مدرن و پیشرفته برای استثمار است و نه برای انسانها و یا طبیعت. زیبایی ها برای استثمار است و نه برای شماها. همانطور که می بینید، جایی که پول بیشتر هست آنجا زیباتر، مدرنتر، پیشرفته تر، سالم تر، راحت تر، خوشبخت تر، متنوع تر و راضی تر است. و آنجایی هم که پول کمتر و هر چه بیشتر کمتر است، زشت تر، کثیف تر، بدبخت تر، زلیل تر، لجن تر، بیمارتر، عقب افتاده تر و از بین رفته تر است. و انسانها هم آنجایی تجمع می کنند که می توانند راحت تر پول، مالکیت و مبادله بدست بیاورند و اینکه پول بیشتر وجود دارد، مثل شهرهای بزرگ و هر چه بزرگتر.

          در نظر داشته باشیم که برای شش و یا هفت ملیارد انسان و میلیاردها حیوان و گیاهان و درختان و خشکی ها و آبها و آسمانها، فقط یک اقلیت استثمارگری که هیچگونه شناخت علمی ندارند، که مقدار آنها حتی یک چهارم میلیارد هم نمی شوند تصمیم می گیرند و آنهم از آن طرف کرۀ زمین برای طرف دیگر کرۀ زمین، با انواع سلاح ها و تکنیکها و انفجارها تصمیم می گیرند و انسانها را بردۀ خود می دانند و خریدو فروش می کنند، آنهم به اسامی، دمکراسی، صلیب سرخ، سازمان ملل، عملیات انسان دوستانه، پزشک عمومی، حقوق بشر، سربازان صلح طلب و غیره و غیره، در صورتیکه در گذشته به نام خدا و مذهب و اکنون هم در بعضی مواقع می کنند.

          در نظر داشته باشیم که برای نجات طبیعت، باید اول انسان را نجات داد.

          هیچ یک از دولتمردان و درواقع حکومتمداران و متافیزیکان در هر جای کرۀ زمین که می خواهد باشد، شناخت علمی ندارند و بخصوص بر اساس اصلوب علمی اصلاً عمل نمی کنند حتی اگر به مقداری شناخت داشته باشند،  که خود را رهبر انسانها می د انند و برای هستی و نیستی انسانها تصمیم می گیرند. شناخت آنها فقط سیاسی، تجاری است.

          هیچ یک از رهبران نظامیان، غیر از استثناعات، شناخت علمی ندارند و شناختشان فقط محدود به نظامی(چگونه می توان کشت و داغان کرد و شکنجه کرد) است. هیچ یک از رهبران پلیس، نگهبانان و شکنجه گران شناخت علمی ندارند غیر از شناخت از شکنجه. آنها راههای مختلف را برای کشتن، بهتر کشتن، شکنجه کردن، ترساندن و غارت کردن را بر می گزینند. و اصلاً به این فکر نمی افتند که مسائل اجتماعی را حل کنند، و برای آن هم ساخته نشده اند.

          هیچیک از رهبران روحانیون و مراکز روحانی شناخت علمی ندارند که سخت بر علیه علم و اصلوب علمی فعالیت می کنند، غیر از شناخت از متافیزیک که هیچی را برای شکم گرسنه و عاشق و بی عاشق و فقرو بدبختی دوا نمی کند، و نه برای کسی آب، نه نان، نه هوا، نه طبیعت، نه دفع، نه روابط جنسی، نه خوشبختی و نه راحتی آنها می شود، جز عکس آنها. شناخت این انسانها هیچگونه ربطی با هستی ندارد و حتی با نیستی آن، و هیچگونه ارزشی برای حقوق طبیعی انسان ندارد و علکی است. و تازه اصلاً به این فکر نمی کنند که چگونه مشکلات جامعه را حل کنند و برای آن هم ساخته نشده اند. درک آنها فقط متافیزیک-استثماری است.

          حتی استثمارگران که همۀ تولیدات و مراکز تولید و پخش و زمین و زمان را در مالکیت خود دارند هم هیچگونه شناخت علمی ندارند. بلکه شناخت تجاری دارند. آنها نه حاضرند به شناخت علمی دست یابند و نه وقت آنرا دارند و نه قادرند. و چون استثمارگران و حکومت مداران و متافیزیکان، دنیا را در دستهای خود دارند، فکر می کنند که خدایانند. البته خدایانند، چونکه بر استثمارشوندگان و گیاهان و حیوانات خدایی می کنند. همانطورکه قدرت خدایی شان را به طبیعت نشان داده اند و هنوز می دهند. حکومتمداران و متافیزیکان برده های بدون شرط استثمارگران هستند که اگر دست از پا خطا کنند سر بنیست می شوند.

          در جامعۀ استثماری راه ها، چه هوایی، زمینی و یا دریایی استثماری است و برای استثمار بوجود آمده اند و استفاده می شوند.

          جا دارد دوباره مطرح شود که هیچ احدی در تاریخ بشریت نتوانسته جلوی حقوق طبیعی انسانی را بگیرد و نمی تواند و نخواهد توانست، و یا اینکه  این حقوق را نابود کند و یا به زنجیر کشد و یا ممنوع اعلام د ارد و یا دورش سیم خاردار و دیوار مرعی و نامرعی بگذارد. حقوق طبیعی بر اساس قوانین عمل می کند و احتیاجات حیاتی او است و بدون آن وجود عینی ندارد. و بخصوص هم باید مجانی و با افتخار داده شود. در جامعۀ استثماری است که قرنهای مدیدی است که جلوی این حقوق را می خواهند بگیرند و هنوز هم می خواهند بگیرند و نتوانسته اند و نه خواهند توانست. در جامعۀ استثماری است که استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان بزور قوانین خود را بخورد انسانها می دهند و قوانین و مقولات و اصلوبهای علمی را اصلاً قبول نمی کنند و ندارند، چونکه گوشها، دهان و چشمهای خود را می بندند.  

          فقط امپراتورها و درواقع استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان در گذشته در غارت خلقهای دیگر سودی نمی بردند و نمی برند. جایی که برده ها در مواقعی از گرسنگی می مردند. بلکه خلق آن منطقه هم در غارت خلقهای دیگر چیزی گیرشان می آمد و حتی موافق غارت خلقهای دیگر بودند. و این کار را به اساسم�� مذهب، ملی گرایی، حقوق بشر، دمکراسی و غیره در راه نابودی خلقها و نابودی طبیعت مستقیم و غیر مستقیم شرکت می داده اند و هنوز می دهند. چنین نمونه هایی در کشورهای غربی، آمریکایی، ژاپنی و غیره به چشم می خورد. بیخود نیست که کارگران و زحمتکشان و وعالمان این کشورها در وضع بهتری زندگی می کنند و کمتر اعتراض می کنند. چونکه کشورهای دیگر را در فقر بیشتر نگه می دارند و طبیعت آنها را هم غارت می کنند.

          جنگ بین شمال و جنوب ایالات متحده  که امثال آن در تاریخ هزاران بار رخ داده است بخاطر آزادی برده داری نبود و برای برابری آنها هم نبود، بلکه یک جناح از استثمارگران  متوجه شده بودند که با آزاد کردن برده از برده داران نیروی تولید در دست آنها خواهد افتاد. به این خاطر بود که شمالی ها مخالف برده داری بودند. آنها مخالف برده داری بودند چونکه برده ها را نمی توانستند در مراکز  تولیدی جمع کنند، و آنها را به شکل دیگری برده نگه دارند و استثمار کنند، مثل آزادی زنها. چونکه یک جناح از استثمارگران موافق آزادی زن هستند برای اینکه بتوانند آنها را به شکل دیگری برد ه نگه دارند، مثل شرکت زنها در ارتش و مراکز تولیدی و اداری و غیره، شکل آنرا همیشه استثمار تعیین کرده است و می کند. و یا مثل استثمار گران سیاه پوست آفریقای جنوبی که بر علیه تبعیض نژادی فعالیت می کرده اند. و یا استثمارگرانی که برای دفاع از طبیعت فعالیت می کنند و غیره.

          این امکان وجود دارد که بعضی از خلقها از یک پدر و مادر و یا از یک مادر و پسر و یا پدر و دختر و یا خواهر و برادر بوجود آمده باشند. چونکه جنگها و کشتارها و وحشی گری انسانها و درواقع امپراتورها و شاه ها انسانها را به همه جا فراری می داده است. روابط جنسی هم یک ضرورت حیاتی انسانی است. انسان مثل هر موجود زنده خودکارانه به همنوع خود یعنی بقاء خود اهمیت می دهد. پس این امکان وجود دارد که آنها از یک پدر و مادر و یا از یک خواهر و برادر بوجود آمده باشند. و برعکس هم اتفاق افتاده که در اثر همین بیماری اجتماعی خلقهایی و یا قبایلی که نتوانسته اند به هر علتی  همنوع خود و درواقع بقاء خود را حفظ کنند نیست و ناپدید شده اند. بیخود نیست که احتمال می دهیم که نابودی بعضی از انسان وارها به همین علت باشد.  

          باید اضافه کرد که پابپای انسانها می بایستی انسانوارها که انواع مختلف بوده اند وجود می داشتند، در صورتیکه غیر از بعضی از استخوان ها چیزی از آنها باقی نمانده و جنگهای کنونی و آینده آثارهای دیگری را هم نابود خواهند کرد، همانطور که طبیعت را نابود می کنند. می توان گفت که این انسانوارها در اثر همین عامل بیماری اجتماعی  نابود شده اند. البته مشخص است که برای مسائل اجتماعی نمی توان مدرک بیولوژیکی و یا شیمیایی و فیزیکی ارائه داد. جامعه قابل لمس نیست و بخصوص جوامع قبل از میلاد. ولی می توان از شیوه و یا راه و روش علمی به کشف آنها نایل آمد. در هر صورت قوانین و مقولات تعیین کننده هستند.

          برای نجات طبیعت اول باید انسان را نجات داد. جایی که انسانها از گرسنگی و استثمار می میرند، برایشان نابودی کرۀ زمین هم مهم نیست. جایی که انسانها فقط برای گفتن چند جمله کشته می شوند، جایی که انسانهای باوفا برای دیگری و دیگران کشته می شوند، برایشان نابودی کرۀ زمین هم مهم نیست. جایی که انسانها در لجن، دود، مواد شیمیایی، آب ناسالم، هوای ناسالم محیط کثیف قوطه ورند برایشان نابودی کرۀ زمین اصلا مهم نیست. جایی که انسانها در فقر و بدبختی، زوزه می کشند برایشان نابودی طبیعت و حتی کرۀ زمین مهم نیست.

          در جامعۀ استثماری انسانها هر روز و هر ثانیه با ترس از بیکاری، بیگاری، کار طاقت فرسا، فشار، زور،آزار، ناعادلی، نابرابری و غیره و غیره زندگی می کنند. دولت و نیروهای نظامی، انتظامی، کنترل، قضایی، خبری، خبرچینی و غیره فقط برای استثمار است، یعنی برای پول، مالکیت و مبادله است و نه برای شکم انسان و نه برای آزادی، برابری، عشق، دوستی، کار، همبستگی، همکاری و هم یاری انسان، و هیچ گاه از شکم گرسنه، از علم، از انسان، از زحمتکشان، از استثمارشوندگان، از کارگران، زحمتکشان و عاشقان دفاع نخواهند کرد، چونکه برای آنها بوجود نیامده اند و ساخته نشده اند. آنها هیچ گاه از بی پناه هان و نداران دفاع نخواهند کرد، چونکه برای آن بوجود نیامده اند، برای همین هم نمی کنند. آنها(حکومتمداران و متافیزیکان) برای آن وجود دارند تا شما گرسنگان، بی پناهان، ناعاشقان، استثمارشوندگان، زجردیدگان، طلسم شدگان و تعظیم کنندگان همانطور باقی بمانید و شورش راه نیاندازید و همچنین شما و دیگران را بتوانند سرکوب کنند و همانطور که می کنند.

          امپراتورهای فارس، رومیان، چینیان، هندیان، یونانیان، مغولان، مایاها و غیره ازبین رفتند و امپراتورهای کنونی هم بر اساس همان قوانین و مقولات اجتماعی که قبلاً مطرح کردیم از بین خواهند رفت. ولی با سلاح های جدید که هیچگونه «شانس» زندگی به بشر نخواهند داد. دیگر آن عصری که انسان قادر نبود که همنوع خود را سیر نگه دارد و همچنین قادر نبود به او شناخت علمی دهد و درواقع قادر نبود حقوق طبیعی اش را تأمین کند بسیار گذشته است، در صورتیکه عواملی بودند که استثمار را بوجود آوردند.

          استثمار همانطور که بر اساس یک روند تاریخی منطقی بوجود آمد، بر اساس یک روند تاریخی منطقی هم از بین می رود که چیزی جز دیالکتیک نیست.

*               هر گوشه و کنار جامعۀ استثماری دزدی است. جامعه ای که بر اساس دزدی باشد همه دزدی می کنند و بچه هم یاد می گیرد و همان می کند که جامعه به او داده است. آیا انتخاب دیگری دارد ؟  البته که نه. نمی توان از گرسنگی مرد و گذاشت دیگران و حتی دولتمردان با انواع و اقسام نیروهای نظامی، انتظامی، کنترل، اداری و غیره از تو بدزدند و دروغ بگویند. سیستم پولی، ملکی، تجاری یعنی دزدی، چه دزدی از طبیعت و یا جامعه و چه شرعی(قانونی) و یا غیر شرعی، و تازه انواع سازمانها هم برای دزدی و باج گیری بوجود می آورند و آورده اند و به افتخار سیستم دزدی زندگی می کنند. در چنین جامعه ای انسان برای بدست آوردن حقوق طبیعی خود مجبوراست وحشی گری کند و یا قیافه عوض کند و یا قیافۀ ناجور به خود بگیرد و پرخاشگر شود. مالیات ها و انواع بیمه ها چیزی جز دزدی قانونی، آنهم با قوانینی که استثمارگران وضع کرده اند نیست، و تازه ورقهای کاغذ این مراکز مردم آزار هم از نابودی جنگل تأمین می شود و شده است و بعد این استثمارگران و حکومتمداران و متافیزیکان کسانی را به خاطر نابودی جنگل و حیوانات و غیره محکوم می کنند و تحمت می زنند که حتی شلوار درست و حسابی ندارند و یا حتی برای یک لغمه نان جان می کنند. دزد آن کسی است که از حقوق طبیعی اش بیشتر دارد. چرا باید انسان را برای هرچیزی، حتی کار نکرده مجبور می کنند پول بپردازد ؟

          حقوق طبیعی انسان دست خود آدم نیست که باید برایش پول بپردازد. بیماری انسان دست خود آدم نیست که باید برایش پول بپردازد. مثل این می ماند که انسان خود را علکی مریض می کند تا پول بپردازد. و تازه پولی که بزور به او می دهند. اینجاست که باید گفت احمق ترین حیوانات بر روی زمین، انسانها هستند که برای هستی پول می پردازند.آیا می توان از ماهی بخاطر زندگی در آب پول گرفت؟  مسخره است مگه نه. ولی می گویند نمی توان بدون پول، مالکیت و مبادله زندگی کرد. اینجا است که انسانها به رابطه پولی فکر می کنند، و می گویند که این رابطه حتماً باید وجود داشته باشد. رابطه ای که چیزی جز نابودی بشر نیست و نخواهد بود. رابطۀ پولی، چیزی جز وجود طبقات، نابرابری ها، ناعدالتی ها، ناآزادی ها، خود محوری ها، خودخواهی ها و وجود مالکان و سرمایه داران و متافیزیکان بزرگ نیست که کره را از آن خود می دانند. ولی می توان رابطۀ دیگری بجای آن نشاند. یک چنین رابطه ای در جامعه یعنی روابط بین انسانها وجود دارد. این رابطه همان همبستگی ها، هم یاری ها، باوفایی ها، اتحادها، دوستی ها، اعتمادها، کمک ها و اجتماعی بودن ها و هم کاری ها است که رابطۀ پولی هیچگونه عملکردی در آنها ندارد و آنها را عملکردهای انسانی و انسان دوستانه می دانیم و می بینیم. این همان رابطۀ هم یاران(کمونیستی) و یا انسانی است که بطور بسیار خفیف در روابط بین انسانها هست. آن رابطه، بودن زندگی انسان برای انسان، یعنی اینکه کسی برای دیگری زحمت می کشد و کار می کند و پیکار می کند. یعنی خود را با دیگری مخلوط می کند و نه جدا. البته براساس سازمانده ای علمی، درواقع براساس روابط تولیدی که قبلاً مطرح کردیم است. چنین رابطه ای بدون شناخت علمی امکان پذیر نیست و پایدار نمی ماند.

          انسان بجای اینکه انسان را دوست داشته باشد و او را همکار و هم یار و وفادار خود ببیند، برعکس اورا دشمن، بی وفا، ترورست، نامرد، دزد، دروغگو، خودخواه، فردگرا، مردم آزار، زالم می داند و اورا چپ، چپ نگاه می کند تا مبادا اورا بدرد، بدزدد، غارت کند، چپاول کند. البته جامع�� به همین صورت هست و انسانها خودکارانه بهمان صورت بار می آیند و همان می کنند که جامعه به آنها داده است.

          انسان بجای اینکه به هم نوع خو���� ک��ک کند که یکی ا ز قوانین حقوق طبیعی انسانی است، برعکس او را دشمن خود می داند که می خواهد اورا بدرد، غارت و بدبخت کند، و به خود فکر می کند و برای خود می خواهد. درواقع دیگری را دزدی می شمارد که می خواهد اورا بدرد و غارت کند. با وجود اینکه خود هم در مواقعی می کند.

                 کارکران و زحمتکشان و یا استثمارشوندگان باید بدانند که  :

          یک اقلیت مرفه و اکثریت عظیم در فقر و گرسنکی امکان پذیر نیست و هیچگاه نبوده و نخواهد بود.

          یک اقلیت با تمام امکانات و توانایی ها و اکثریت عظیم در شرایط اسفناک و فاجعه آمیز امکان پذیر نیست و هیچ گاه نبوده و نخواهد بود.       

          یک منطقه با همۀ امکانات و توانایی ها و مناطق دیکر بسیار اسفناک امگان پذیر نیست و هیچ گاه نبوده و نخواهد بود.          

          یک جامعه با تمام امکانات و توانایی ها و جوامع دیگر در فقر و گرسنگی امکان پذیر نیست و نبوده و نخواهد بود.

          یک عده خدایان، سروان، حکومت مداران، استثمارگران، رئیسان و اکثریت عظیم، عظیم تعظیم کنندگان و خم شوندگان روی زمین امکان پذیر نیست و نبوده و نخواهد بود.  

          باید شماها در فقر و گرسنگی و بی خانگی و درد و بیماری قوطه ور شوید تا استثمارگران و حکومت مداران و متافیزیکان وجود داشته باشند.

          باید شماها استثمار شوید، تعظیم کننده باشید، همیشه خم شوید تا استثمارگران، حکومت مداران و متافیزیکان لذت زندگی را ببرند.

          کارگران و زحمتکشانی که در مناطق دارا نشین و مرفه زندگی می کنند نمی توانند در وضع بهتری زندگی کنند مگر فقرا و یا مناطق فقیر نشین بیشتر در فقر فرو روند. این کارگران و زحمتکشان به خاطر شرایط مناسبشان به اشکالی(تظاهرات و غیره) قادرند وضعشان را بهتر کنند و این بهتر شدن وضعشان بخاطر فقر بیشتر دیگران و طبیعت است.

          آنهایی که سعی می کنند و یا فکر می کنند که می توانند بیشتر دربیاورند و بهتر زندگی کنند و راحت تر زندگی کنند بدون اینکه طبیعت و انسانهای دیگر را در فقر و بدبختی داشته باشند امکان پذیر نیست و نبوده و نخواهد بود. شماها نمی توانید راحت باشید جایی که میلیاردها انسان ناراحتند.شماها نمی توانید آزاد باشید جایی که همۀ انسانها آزادی ندارند. شماها نمی توانید آسوده باشید جایی که انسانهارا می کشند، شکنجه می کنند، زجر می دهند، بدبخت می کنند، بی خانه می کنند، بی زمین می کنند.

          کارگران و زحمتکشانی که می خواهند همبستگی منطقه ای و یا مرکز تولیدی داشته باشند و دیگر مناطق را در فقر و بدبختی نگه دارند منطقی نیست و شدنی نبوده و نخواهد بود.

           و یا دانشمندان، عالمان، معلمان، هنرمندان، ورزشکاران، پزشکان، کارمندان و مهندسین بدانند نمی توانند در یک وضع بهتر و راحت تر زندگی کنند  بدون اینکه طبیعت را نابود کنند و انسانها را در فقر و بدبختی داشته باشند. این خنجر خود خواهی و خود بهتر بینی و خود راحتی  و خود محوری بر سر شما فرود خواهد آمد. با داشتن زندگی مرفه و یا نداشتن آن، چه کسی برنده است؟ برای هستی هر دو بی مفهومند. ولی برای انسان نگه داشتن همنوع و کمک به طبیعت حیاتی است.

          فقط استثمارگران و حکومتمداران و متافیزیکان نیستند که با وجود فقر و بدبختی دیگران زندگی می کنند. بلکه بخشی از عالمان، دانشمندان، پزشکان، مهندسین، کارمندان دولت(ماشینهای متحرک شده) و معلمین که نسبتاً مرفه زندگی می کنند و در مواقعی سرمایه هم دارند با بودن فقر و بدبختی و گرسنگی دیگران زندگی می کنند. آنها از زندگی لذت می برند تا استثمارشوندگان در فقر دست و پا زنند.

          استثمارگران، متافیزیکان و حکومتمداران بیخود نیست که طبیعت را نابود می کنند چونکه از طبیعت بطور مجانی می گیرند و یا می دزدند و یا طبیعت را غارت می کنند و به اضای آن هیچی و حتی خود هیچ را هم نمی دهند. سهم طبیعت در سرمایۀ استثمارگران، حکومت مداران و متافیزیکان بیش از حد زیاد است، اگر نگوییم که اکثریت آن را تشکیل می دهد. استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان، منطق را فقط در استثمار می بینند. درصورتیکه انسان منطق را در علم(قوانین و مقولات و اصلوبهای آن) می بیند. استثمار هم انقلابات حقوق طبیعی انسان را سرکوب می کند و هم رقابت کنندگان یعنی استثمارگران را به جان هم می اندازد. که در این درگیری ها اولاً بدون استثناء طبیعت از دست دهند است بعد خود انسان بطور مشخص. هم طبیعت را نابود می کنند و هم انسان را می کشند و داغان می کنند. هستی جامعۀ استثماری بدون این دو درگیری و جنگ امکان پذیر نیست. و چون استثمارگران نمی توانند بیش از اندازه شیرۀ طبیعت ر ا بکشند در جامعه بحرانهای متفاوت در رابطه با تولید بوجود می آید و این بحران به طبیعت هم کشانده می شود. رقابت کنندگان بزرکترین منشأ درآمد خود را از طبیعت می گیرند که مطمئناً همیشه نمی توانند طبیعت را بدوشند تا سرمایه های خود را گسترش دهند و تازه نمی توانند به طبیعت کمک کنند چونکه به استثمار(پول) وابسته اش کرده اند، پس تا پول نباشد کمکی هم نخواهد بود. در آخر یعنی مستقیماً در درۀ وحشتناک نابودی بشریت و طبیعت در حرکت هستیم. اینجا به راحتی می توان بحرانهای اقتصادی(استثماری) را فهمید. بحرانهای جامعۀ استثماری غیر قابل حل هستند، مگر خود استثمار از بین برود. در نظر داشته باشیم که رقابت کنندگان همیشه در راه بدست آوردن سلاح هایی بوده اند و هستند تا بتوانند رقابت کنندۀ خود را و یا دشمن خود را به راحتی و بهتر و سریعتر و مشخص تر نابود کنند. این سلاح ها می توانند حقه، کلک، بیان، چاپلوسی و دروغ  که چیزی جز سیاست نیستند باشند و یا اینکه سلاح هایی مثل چاقو، تفگ، بمب، شیمیایی، باکتری، ویروس، آدم و ابزارهای دیگر باشند فرقی نمی کند. چونکه استثمارگران از همۀ آنها استفاده می کنند. رقابت کنندگان همیشه به دنبال سلاح های مدرنترو راحت تر بوده اند و همیشه هستند تا بتوانند به هر شکلی و به هر عنوانی رقیب خود را نابود کنند و برده نگه دارند. ولی اکنون سلاح هایی وجود دارد که قادرند نسل بشر را و یا هر موجود زنده را نابود کنند  و قیافۀ کرۀ زمین را تغییر دهند. این سلاح ها علکی ساخته نشده اند و نمی شوند و در گذشته هم نمی شده اند و علکی انبار نمی شوند و علکی هم خرج نکرده اند. قوانین استثمار تحمیل می کند. براساس همان تضادها و درگیری هایی که در گذشته جنگ در گرفته شده و می شود، باهمان قوانین استثمار در خواهند گرفت و از سلاح های مدرنتر و بزرگتر(از لحاظ کشتار) استفاده خواهند کرد، همانطور که در بعضی جاها کرده اند و آخرین تراژدی طبیعت به دست انسان را خواهند نواخت. باید در نظر داشت که این سلاح ها در دستهای دونکیشوتها(استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان) قرار دارند و همیشه داشته اند و انتظار دیگری از آنها هم نمی توان داشت.

          و تازه هر گونه جنگی به اسامی ملی گرایی و یا مذهبی و یا تبعیض نژادی و یا برای حقوق بشر، برای سازمان ملل، برای دمکراسی، برای عملیات انسان دوستانه، برای صلح، بر علیه تروریسم، برای صلیب سرخ، برای کمک و خارج کردن هم وطنان و غیره فقط برای ناکجا آباد بردن انسانها استفاده می شوند. جنگها در درجۀ اول بین رقابت کنندگان است، چونکه در سیستم استثماری زندگی می کنیم، و همچنین در درون آنها جنگهایی که بین حقوق طبیعی با استثمار موجودند. که به اسامی و توجیه های عجیب و غریب به تودها می خورانند. بدون آنکه استثمارگران بزرگتر، حکومتمداران و متافیزیکان که در رأس این جنگها هستند را افشا کنند و هدف گیرند.

*               برای از بین بردن بیماری نباید بیمار(انسان) را از بین برد و یا کشت و نابود کرد. چونکه چیزی را حل نمی کند و بیماری از بین نمی رود. این همان کاری است که جنبش کمونیستی نادانسته عمل می کرده و هنوز به اشکالی می کند و مورد هدف خود قرار داده است. بلکه باید بیماری را قلع و قم کرد. با از بین بردن بیماری اجتماعی مطمئناً تمام مظاهر این بیماری از بین خواهند رفت. و باز تکرار کنیم که قوانین اجتماعی خودکار عمل می کنند. این قوانین را از خود در نیاورده ایم بلکه به آنها توجه کرده ایم. قوانین اجتماعی مثل همۀ قوانین طبیعت، چه شیمیایی، فیزیکی، بیولوژیکی و یا ریاضی خودکار عمل می کنند.

*                برای انسانی کردن انسان، اول باید محیط و درواقع روابط انسانی و به عبارت دیگر جامعه را انسانی ��رد. اگر نه هیچ وقت ��ا وجود استثمار انسان، انسانی نمی شود و نخواهد شد. انسان همیشه چه فیزیکی و چه معنوی خود را با محیط اجتماعی تطبیق می دهد. این تطبیق خودکارانه انجام می گیرد.

          استثمار یک نوع بیماری است و خود بخود از بین نمی رود. استثمار تمام امکانات برای هستی خود تا نابودی بشریت را دارد. امکانات عظیمی که استثمار بر علیه حل منطقی جامعه بکار می برد، نشان دهندۀ آن است که استثمار حاضر به نابودی نیست و سخت مبارزه می کند. همانطور که در تاریخ بشریت دانشمندان و عالمان بسیاری، چه با نام و بی نامی را کشته، شکنجه کرده، آواره کرده، تحمت زده، زندانی کرده تبعید کرده و هنوز می کند، نمونه های آنها بسیار زیاد است، مثل حزب توه و دیگر مبارزان باوفا و انسان دوست در سطح کشوری مثل ایران. استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان بدانند که نویسنده این قطعنامه هیچگونه ترسی از مرگ ندارد، ولی با بیرون آمدن این قطعنامه برای مرگ آنها باید روزشماری کرد.

          مراکز عظیم خبری و مطبوعاتی که درواقع دهان استثمار است و برای آن هم زندگی می کنند، انسانها را به شیوۀ خود راه می برند. و وقتی هم که از استثمارگران، بخصوص بزرگترین ها حرفی در میان نباشد باید به دنبال علتی گشت تا جنگ ها را توجیه کنند و مردم را به اصطلاح خود گمراه نگه دارند و توده ها را بجان همدیگر بیاندازند. ملت هم نه امکانات دارند و نه وقت دارند و نه قادرند برای درستی خبرها جستجو کنند و پول بدهند، مجبورند  هرچه به خوردشان می دهند را بخورند و به دیگران هم حواله کنند.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران کارگران را بیرون کنند؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شودکه استثمارگران و یا سرمایه داران تعداد کارگران را کمتر و کمتر کنند؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران مزد کارگران را کمتر بدهند و یا اصلاً ندهند؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران به کارگران دروغ بگویند و حقه بزنند و انسانها را احمق و «خر» حساب کنند؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که دولت از استثمارگران دفاع کند؟   استثمار.

          چه عاملی استثمارگران و یا سرمایه داران را درمقابل کارگران قرار می دهد و یا برعکس ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران را در مقابل استثمارگران دیگر قرار دهد ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران و حکومتمداران را در مقابل جنبش کارگری قرار دهد و بلعکس ؟   استثمار.

          چه عاملی استثمارگران و یا سرمایه داران را ورشکست و یا نابود می کند ؟  استثمار.

          چه عاملی استثمارگران و یا سرمایه داران را مجبور می کند که دولت را به جان کارگران اندازد ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران  کارخانۀ خود را منتقل کنند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران کارخانه را مکانیکی و کامپیوتری خودکار کنند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران نیروهای انتظامی، نظامی، کنترل، مزدوران، قضایی، مراکز خبری و خبرچینی و غیره را به جان کارگران و زحمتکشان به اندازند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران جنگلها و حیوانات و اکسیژن هوا و آب آشامیدنی و دریاها را نابود کنند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران و یا سرمایه داران مواد غذایی را نابود کنند و به کسانی که احتیاج دارند ندهند و حتی به حیوانات هم ندهند ؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران تولید خود را ازبین ببرند و حتی به کارگران خود ندهند، چه رسد به کسانی که سخت به آن احتیاج دارند ؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران انواع مختلف مواد مخدر تولید کنند ؟ استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران غلابی تولید کنند و تولید خراب و بنجل  و هی مصرفی تحویل شماها بدهند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران انواع سلاح های شیمیایی، باکتریولوژی، ویروسی، انفجاری، لیزری و سمی تولید کنند و با آنها شما و طبیعت را نابود کنند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران کثیف و بی ادب شوند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که زنها و مردها و بچه ها خود فروشی کنند ؟  استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که انسانها در فقر و بدبختی و کثافتی و لجن قوطه ور شوند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که حکومت وجود داشته باشد و بوجود آید ؟ استثمار.

          چه عاملی باعث جنگها و کشتارها می شود ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث شده است که خیلی از حیوانات و گیاهان ناپدید شوند و بقیه کم یاب شوند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود خلقها و قبایل بانام و بی نامی در تاریخ بشریت نابود شوند؟  استثمار.

          چه عاملی باعث خواهد شد که خلقهای دیگری نیست و نابود شوند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که استثمارگران داروهای غلابی به خورد شماها بدهند؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که داراها به ندارها ندهند ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث می شود که متافیزیک وجود داشته باشد ؟   استثمار.

          چه عاملی باعث بحران و تورم می کند ؟   استثمار.

          ...........................................................

          .................................

          .........

.

          هرچیزی در جامعۀ استثماری برای استثمار و به خاطر استثمار و در جهت استثمار و یا تحت تأثیر استثمار است، و آن چیزی که نیست در کوتاه مدت و یا دراز مدت خواهد شد و می شود و ب��ید بشود حتی با نابودی خلقها.

          در جامعۀ استثماری، حکومتمداران و متافیزیکان هزاران قانون و تبصره می گذرانند، و باز قانون می گذرانند، بطوری که بر ر��ی قانو��، قانون وض�� می کنند. و تازه باز بی قانونی فریاد می کند.

*                حقوق طبیعی انسان حقوق بشر نیست که انسانها تعیین کرده باشند. حقوق طبیعی انسان حقوقی(حقی) است که در طبیعت و خارج از اراده و ذهن و خواست انسان وجود دارد. یعنی سیستم فیزیکی، بیولوژیکی، شیمیایی و محیطی(جامعه و طبیعت) انسان است و از مغز انسان تراوش نمی کند. علکی نیست که استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان علاقۀ سخت به حقوق بشر دارند و نه حقوق طبیعی انسانی. بخصوص انحصارات بزرگ و یا استثمارگران و حکومتمداران و متافیزیکان غربی، آمریکایی، ژاپنی و دیگران.

          رشد و تکامل جامعه ربطی به استثمار ندارد و ربطی به رقابت اقتصادی ندارد. رشد و تکامل یکی از قوانین حقوق طبیعی و درونی است. در صورتیکه استثمار یک عامل خارجی است و چارچوب و یا قوانین مشخص دارد که مطرح کرده ایم. رشد و تکامل استثمار با رشد و تکامل جامعه و یا انسان و یا علم متفاوت است و هیچگونه ربطی با هم ندارند. باوجود اینکه از بعضی قوانین فلسفی برخورداند. استثمار یک نوع بیماری است و بیماری هم به رشد و تکامل یک موجود زنده نتنها کمک نمی کند، بلکه آنرا سد می کند و در مواقعی به نابودی می کشاند. نمی توان جلوی رشد و تکامل انسان را گرفت و یا آنرا ممنوع کرد و یا گوشها، دهان و چشمها را در مقابلش بست و انسان را بخاطرش زندانی کرد و یا شکنجه داد و یا محکوم به اعدام کرد و غیره و غیره.

          باید در نظر داشت، وقتی که حقوق طبیعی انسان تأمین نباشد، مغز انسان خوب کار نمی کند و تولید نا هنجاری می کند. و اکثراً بی اراده دست به به عملیات و شیوه هایی می زنند  که منطقی نیستند. هر موجود زنده ای همین طور است. به عنوان مثال وقتی که شکم انسان گرسنه است دست به یک سری عملیات غیر  منطقی می زند و در ضمن بیشتر اشتباه می کند. بیخود نیست که در مناطق فقیر نشین انسانها بیشتر عصبی هستند و قیافه های سخت دارند و طول عمر کمتر و بیماری بیشتر و کثیفی بیشتر زندگی می کنند. و یا مثلاً وقتی که مریض هستید بیشتر در شما تغییر ایجاد می شود و بیشتر اشتباه می کنید. علت اصلی عملها و شیوه های غیر طبیعی جامعه هم بخاطر همین بیماری جامعه است. نمی توان انتظار از گرسنگان داشت که نشکنند، ندرند، خراب نکنند، ندزدند، غارت نکنند، پاک باشند، تمیز باشند و یا احترام بگذارند، جایی که یک اقلیت مرفه همۀ امکانات و توانایی ها داشته باشند و هزاران بار و یا میلیارها بار بیشتر از حقوق طبیعی خود داشته باشند، چیزی نه برای طبیعت می ماند و نه برای انسان. این است بحران جامعۀ استثماری. عکس والعملهای منفی و غیر منطقی انسان در اثر نبود و یا کمبود حقوق طبیعی اش، طبیعی است. ولی در جامعۀ استثماری آنها را بلافاصله به رگبار می بندند، زندانی می کنند، دیوار و سیم خاردار مرعی و نامرعی علم می کنند، خفه می کنند، شکنجه می دهند، زجر می دهند، می سوزانند و یا وکلاها، پلیس ها، نظامی ها، قضات و حقوقهارا بجانش می اندازند.

          دلسوزی استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان برای طبیعت بخاطر پول، مالکیت و مباد له است. آنها در مواقعی با دفاع از جنگلها و حیوانات و دریاها پول بیشتر در می آورند. در هر صوت استثمار تصمیم می گیرد. اگر نه می خواهند سر به تن حیوانات و جنگلها و آسمانها و کهکشانها نباشد. طبیعتی که برای آنها استفادۀ مادی(استثماری) نداشته باشد بدرد نمی خورد. حیواناتی که برای آنها استفادۀ مادی(پولی، ملکی و مبادله ای) نداشته باشد بدرد نمی خورد. به همان اندازه هم استثمارگران برای منافع مادی، جنگلها و حیوانات را نابود می کنند. دفاع استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان از طبیعت و حیوانات مثل همان دفاع حقوق بشرشان است، و یا دفاع از گرسنگان آنها ست. از یک طرف انسانها را در فقر و گرسنگی و بدبختی و بی سوادی و خاری نگه می دارند و یا در این دره هل می دهند و پول در می آورند، و از طرف دیگر برایشان از حقوق بشر و دمکراسی صحبت می کنند  و هی پول در می آورند. سینه چاک دادن برای دفاع از طبیعت برای پول است، برای مالکیت است، برای تجارت است.

          در جامعۀ استثماری است که مناطق فقیر نشین را بصورت باغ وحشهایی در آورده اند تا پولداران و درواقع توریستها آنها را ببینند. آنها بدشان نمی آید که مثل حیوانات از خلقهای مختلف یک نمونه انسان در باغ وحش های بسته جمع آوری کنند برای اینکه پولدارها آنها را ببینند و لذت ببرند که بر روی کرۀ زمین مثلاً چنین خلقی نابود شده و یا از این خلق مثلاً به عنوان نمونه چند تایی باقی مانده و غیره و برای دیدنشان باید پول بپردازید و مواظب باشید که خیلی وحشی، تروریست، عوضی، عقب افتاده، عجیب و غریب هستند. البته در گذشته بعضی از کشورها این کار را کرده بودند و ما از خود درنمی آوریم. و یا خلقها را در باغ وحشهای بزرگ استثماری(آفریقا، آسیا، آمریکای جنوبی و غیره) نگه می دارند تا تماشاچیان(توریستها) بتوانند  وحشی گری و عوضی بودن این خلقها را ببینند و هی پول در آورند. همانطور که با حیوانات می کنند. کشور ها را مثل زندانهای بزرگی در آورده اند که برای خروج و داخل شدن پولهای هنگفتی می گیرند. و تازه برای ماندن هم باید انواع مالیاتها و انواع و اقسام کاغذها و کارتها داشته باشند. درواقع انسان برای راه رفتن بر روی کرۀ زمین در زجر و بدبختی و زندان و شکنجه است. این حق انسانی است که بر روی زمین بدنیا بیاید و بر روی آن هم راه برود و زندگی کند. این را نه استثمارگران  و نه حکومتمداران و نه متافیزیکان می فهمند. بچه تا بدنیا می آید زندان او را آماده می کنندد و از او پول دریافت می کنند و بلافاصله وطن را به او می چسبانند و حلقۀ نامرعی بردگی بر گردنش آویزان می کنند و طلسم می سازند، که وطنی ها بهتر از دیگرانند.

          انسانهای کشورهای در حال رشد را در کشورهای بزرگ استثماری در مجلات و روزنامه ها و کتابها و اقسام ورقها که از نابودی جنگل  بدست آورده اند و همچنین تلویزیون و سینما  نشان می دهند تا توریستها و یا پولداران بجای رفتن به باغ وحش  به کشورهای(باغ وحشهای) فقیر بروند و تماشا کنند. و حتی برای فقر و بدبختی و بی سوادی و درلجن بودن آنها حسابی هم تبلیغ می کنند، اینجاست آن حقوق بشر استثمارگران. و تازه توریستهای غربی، آمریکایی و ژاپنی و غیره دستگاه های مدرن و آخرین مدلهای خود را بخورد این گرسنگان و بی پناهان و به اصطلاح عقب افتاده گان(البته از نظر متمدنها) می دهند و لذت می برند. جایی که زن ها، مردها و بچه ها را خرید و فروش می کنند و حتی عضوهای آنها را هم خریدو فروش می کنند، تماشای گرسنگان و بی پناهان انسان را شکه نمی کند.

*               جامعۀ استثماری علاقۀ شدید به تمرکز دارد، آنهم برای رشد و تکامل بهتر و بیشتر صورت می پذیرد. گرفته از مالکیت متمرکز، اقتصاد متمرکز، پول متمرکز، بازار متمرکز، دولت متمرکز، ارتش متمرکز، نیروهای انتظامی متمرکز تا مراکز اداری متمرکز.

          انسانها باید بدانند که پزشکان تاجرند، حقوق دانان و وکلا تاجرند، معلمان تاجرند، فیزیکدانان تاجرند، متافیزیکان تاجرند و آنکسی هم که تجارت نکند سرش کلاه رفته، چونکه اگر تجارت نکند مطمعناً و حتماً دیگری می کند. باید پول درآورد، سیستم استثماری تحمیل می کند، اگرنه باید ناپدید شد.

          استثمارگران، حکومتمدارارن و متافیزیکان برای راه بردن انسانها به شیوۀ خود از اشکالی استفاده می کنند که کارشان را راحتتر کند. هرچه این شیوه ها باحقوق طبیعی انسانی رابطۀ بیشتری داشته باشند بهتر آنها را رام می کنند و یا بقول خود «خر» می کنند و یا نگه می دارند، به عنوان مثال تبلیغ جنگ و سلاح در مجلات لختی و یا زنهای سکسی و یا فروش ماشین با زن خوشکل و غیره، و یا بد نام کردن یک نفر و یا یک گروه و یا خلقی و کشوری با استفاده از زن و بچه و غیره.

          باید در نظر داشت، آنجایی که استثمارگران لطفی در حق استثمارشوندگان کرده اند، برای چپاول بشتر بوده و همیشه هست. هیچی مجانی نیست، بطوریکه خود مجانی هم بدون اجازه نیست. 

          *    در جامعۀ استثماری است که انسانهای بی شخصیت(که درمیان استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان زیاد است)، به انسانهای با شخصیت و باوفا و مورداحترام و فهمیده دستور می دهند و یا اعمال قدرت می کنند و آنها را محکوم به مرگ می کنند ویا به زنجیر می بندند. بخاطر اینکه کسی که پول دارد و مالکیت دارد تصمیم می گیرد. عالمان تصمیم نمی گیرند، متخصصین تصمیم نمی گیرند و فقط و فقط پول است که تصمیم می گیرد. در میان نیروهای نظامی، انتظامی، نگهبانی، کنترل، خبرچینی و شکنجه گر از انسانهایی عضو گیری می کنند که درصد شناخت کمتر و بسیار کمتر داشته باشند و اکثراً بیسوادند و هیچ شناخت علمی ندارند و در مواقعی بیش از حد بی سواد و در خیلی مواقع از بچگان استفاده می کنند تا به سادگی بتوانند آنها را زیر تسلط نگه دارند و آنها را به شیوۀ خود راه ببرند. آنها ماشینهایی هستند که به راحتی بیشتر�� از خود ماش��نها عمل می کن��د.

          فرار روشنفکران، دانشمندان، پزشکان، فیلسوفان، مهندسین و درواقع عالمان برای وضعیت (پول، مالکیت و مبادله) بهتر باعث می شود که مناطق فقیرتر بیشتر در فقر و بدبختی قوطه ور شوند.

          کمونیستها کسانی بودند که شناخت علمی داشند و در این راه سخت فعالیت می کردند.

          کمونیستها کسانی بودند که به همنوع خود احترام می گذاشتند و برایشان مجانی فعالیت می کردند بدون اینکه در مقابل، مستقیم و یا غیر مستقیم چیزی دریافت کنند.

          کمونیستها کسانی بودند که در راه مجانی بودن حقوق طبیعی فعالیت می کردند و حق حیاتی انسانها می دانستند.

          ولی اکنون، درواقع کمونیستهای کنونی مدتهاست که هم به علم پشت کرده اند و هم تاریخ را فراموش کرده اند و هم همنوع خود را و هم شناخت علمی را.

          انسانها نمی توانند آنطور که حکومتمداران و استثمارگران و متافیزیکان مطرح می کنند(که باید مثل آنها) باشند. در جامعۀ بیمار استثماری به انسان تحمیل می کنند آن طور که دیگران هستند باشند. و یا اینکه آنطورکه دیگری می خواهد باشند. و یا مثلاً آنطورکه آمریکاییان و غربیان (استثمارگران) می خواهند باشند. انسانها با تمام شباهتهایی که با هم دارند با همدیگر بسیار متفاوتند و مستقلاً، ولی در جامعۀ استثماری مثل اینکه این حق تفاوت و استقلال را نمی فهمند. درواقع استثمار اجازه نمی دهد تا بفهمند. و بخصوص جوانان را سرکوفت و طعنه می زنند و خرد می کنند و حتی شکنجه و آزار می دهند، تا آنطور که آنها می خواهند و یا می گویند باشند. عامل اصلی سرکوفتها هم همین استثمار است.

          *      ما در عصری زندگی می کنیم که بعضی از انسانها جامعۀ انسانی را در بعضی از اشکال با حیواناتی که بطور جامعه ای زندگی می کنند مخلوط می کنند که نباید کرد، آنهم شکل طبقاتی جامعۀ انسانی و همچنین قدرت و یا قوی بودن انسان و غیره. درست است که در بعضی از گروه های اجتماعی حیوانات، طبقات مختلف به چشم می خورند و یا اینکه به اصطلاح یک رئیس و یا یک رهبر برای خود بر می گزینند و یا اینکه مغز سر، انسان را به اصطلاح رهبر(که نیست، بلکه هماهنگ کننده است) خود کرده است. یک چنین تشبیهی با جامعۀ انسانی غلط است. همانطور که گفتیم عاملی که یک جامعه و یا یک شکل جامعه را بوجود می آورد، حقوق طبیعی آنها است و نه عامل دیگری. یعنی اینکه اگر یک «رئیس» و یا یک «ملکه» و یا مثلاً رهبر در جوامع حیوانی به چشم می خورند، بخاطر خصلت خود همین حقوق طبیعی شان است. و در جامعۀ انسانی بخاطر حقوق طبیعی اش نیست که حکومتمداران و رهبران و رئیسان و طبقات وجود دارد، بلکه بخاطر استثمار است. و تازه در جامعۀ حیوانی هیچ یک از اعضای جامعه از گرسنگی نمی میرند و محروم از حقوق طبیعی خود نیستند و طبیعت را علکی نابود نمی کنند و به هم نمی ریزند، و اینکه یک اقلیتی بسیار کوچک خروارها و یا جهان را از آن خود می دانند و دیگران را با انواع سلاح ها نابود می کنند، حتی حیوانات و درختان را، و اینکه اعضای خود را محروم از هر یک از حقوق طبیعی اش کنند. با وجود اینکه به شناخت علمی دست نیافته اند. در صورتیکه در جامعۀ استثماری یک فرد گرسنه اگر حتی از نان کپک زدۀ مغازه را بخورد او را زندانی می کنند و یا می توانند زندانی کنند. و یا مثلاً نه تنها خانه نمی دهند، حتی اجازۀ راحت برای ساختن آن نمی دهند و سرکوب می کنند. مواد غذایی را جلوی چشم گرسنگان نابود می کنند، فاسد می کنند و خراب می کنند و به آنها نمی دهند. در کجای جامعۀ حیوانی چنین چیزی وجود دارد. و تازه در جوامع حیوانی نه مالکیت وجود دارد و نه پول تا بتوانند مبادله کنند. و آن به اصطلاح مالکیتی هم که وجود دارد سخت به حقوق طبیعی اش رابطه دارد، در صورتیکه در جامعۀ انسانی یک عامل خارجی و تحمیل شده است و بدون نیروهای نظامی، انتظامی، قضایی، کنترل و غیره عمل نمی شود. طبقات مرفه در جامعۀ انسانی نه تنها حقوق طبیعی خود را دارند، بلکه صدها و یا هزاران و در مواقعی میلیونها بار بیشتر از آن دارند. تا جایی که دیگران را سخت در فقر و بدبختی نگه می دارند و انواع نیروها و سازمانها در مقابلش علم می کنند. اینجاست که باید گفت که آیا احمق تر از انسان حیوان دیگری پیدا می شود؟ باید از خود پرسید.

          منطق در جوامع حیوانی که به صورت گروهی زندگی می کنند، حقوق طبیعی شان است. در صورتیکه منطق در جامعۀ کنونی  انسانی، استثمار است. تا جایی که حتی منطق را هم پول، مالکیت و مبادله تعیین می کند، و دانشمندان، عالمان، روشنفکران، هنرمندان و ورزشکاران را زیر تسلط خود دارد.  

 

          *      در نظر داشته باشیم که معابد، کلیساها، مساجد و غیره نمی توانند بدون فقرا و استثمارشوندگان و بی خانمان وجود داشته باشند. فقرا باید در فقر و بدبختی و گرسنگی و فشار و زور و بی سواد باشند تا این مراکز وجود داشه باشند. بعضی از این معابد قصرهای باشکوهی هستند که فقرا و بی خانمان و گرسنگان در در مقابلشان تعظیم می کنند.

 

 

 

 زنده باد آزادی    زنده باد برابری    زنده باد همبستگی و هم یاری

  برای باز کردن قطعنامۀ هم یاران بصورت پ. د. ف. اینجا کلیک کنید.

PDF,1

این کتاب به زبان فراسه با این نام  (Le défi est lancé!Manifeste du Communisme) و به وسیلۀ (Edition Baudelaire) و نوشتۀ (Mehdi Shohrati) چاپ و منتشر شده است. این کتاب را می توان مجانی از آدرس زیر بصورت پ. د. ف. بدست آورد. 

   PDF,2