قطعنامۀ هم یاران                                                              مهدی شهرتی
     هکرها شدیداً به این سایت حمله کرده اند. ضبط کنید. نسخه بردارید.                                                                                        
                                                                                                                                                                    

 فلسفۀ علمی یا ماتریالیسم                                                                  وقتی که علم موضع می گیرد !                                                                            دهریون 
                                                      

mehdi.shohrati@asrehamyaran.com

نوشته ها :
  درمورد این سایت 

هدف چیست؟ 

مسئله چیست ؟ 

چه باید کرد ؟

  
تفکر علمی یا تفکر منطقی

 فلسفه

علم 

 دیالکتیک

دیالکتیک چیست؟ از احسان طبری.

 متافیزیک

استثمار

تاریخ استثمار

  پول، مالکیت و مبادله

دمکراسی

 حکومت، دولت

  همبستگی، هم یاری،
همکاری،اتحاد


حکومت مدنی یا قانونی، یا عدالت اجتماعی

  طبقه بندی علمی جامعه  

شناخت و آگاهی

جامعۀ هم یاران
      یا          
کمونیسم


  بحران و رونق
 
 فتشیسم کالا

سازمان
 
 دزد  

حقوق طبیعی

  مرغ  یا  تخم مرغ

   چه حکومتی در ایران

   نبرد کیهانی اهریمن
و
اهورامزدا


 "یار دبستانی من"

 جنگ  و  صلح

  زمین و زمان از آن شما
نیست


زمان
  
پیش بسوی برابری

بدون پول!؟ چطور؟

 همۀ ما محکوم شدگان همین زمینیم

       آزادی       

در هر آفریده ای- آفریننده ای نهفته است

     بیداد

    رفقای حزب توده ایران   

  پرویز شهریاری

  عشق

   خانواده  

   ادب و بی ادب 

        نبرد با استثمار نبردی کیهانی

اعلامیهٔ کمیته مرکزی حزب توده ایران    

نامه های ارسال شده

نامه های دریافت شده





 

 

                           مبازۀ اصلی

 

          همانطور که در فصل گذشته مطرح کردیم، حقوق طبیعی انسان هستی انسان را تشکیل می دهد.

          حقوق در اینجا، حقوقی نیست که بتوان برای آن دادگاه تشکیل داد، وکیل گرفت، دادگاهی کرد و یا به قوانین حکومتی و مذهبی رجوع کرد. حقوق در اینجا مثل ماهی است که حق آب دارد.

          طبیعی همان هستی بیولوژیکی، شیمیایی، فیزیکی و فلسفی اس. درواقع انسان برای همین حقوق طبیعی بدنیا می آید و به هستی می رسد، مثل هر موجود زندۀ دیگر. و وقتی که می گوییم حقوق طبیعی انسان هستی انسان است یعنی اینکه برای آن نمی توان قانون وضع کرد و یا گذراند، چونکه خود قانون خاص خود دارد. نمی توان چشمها، گوشها و دهان را در مقابلش بست و یا آنرا ممنوع اعلام کرد و یا محدود کرد و یا زندانی کرد، سیمهای خاردار مخفی و یا علنی دورش کشید و مرز کشید و دیوار کشید و یا نیروهای نظامی، انتظامی، جاسوسی، خبری، خبرچینی و انواع و اقسام سلاحها و مأمور، بازجو و نگهبان ارسال کرد. به عبارت دیگر خود خدا است. چونکه زندگی انسان وابسته به همین حقوق طبیعی است و بدون آن وجود عینی نمی تواند داشته باشد. و هیچ خدای دیگری را هم قبول نمی کند و درواقع برایش بی مفهوم است. سلولهای بدن انسان نه خدا می فهمد و نه نمایندگان خدا.

          وقتی انسان خوشبخت است و احساس خوشبختی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود

          وقتی انسان آزاد است و احساس آزادی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود.

          وقتی انسان راحت است و احساس راحتی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود.

          وقتی انسان عاشق است و عشق می ورزد که حقوق طبیعی اش تأمین شود.

          حقوق طبیعی هم بدون استثناء و بدون شرط و شروط و یا هر چیز دیگری که از مغز علیل بعضی از انسانها تراوش می کند باید تأمین شود. نمی توان حقوق طبیعی را وابسته به چیزی کرد و یا بر آن تسلط داشت. چونکه خود قادر و توانا است و خودکار عمل می کند. اینرا یکبار برای همیشه باید در مغزها گنجاند.

          ولی ما انسانها در دنیایی زندگی می کنیم که برای بدست آوردن حقوق طبیعی باید به پول متوسل شد. درواقع جامعه بزور حقوق طبیعی را که یک امر طبیعی است را وابسته به پول کرده است، چیزی که حیات انسانی را تشکیل می دهد. پول یک عامل خارجی است و هیچگونه رابطه ای با حقوق طبیعی ندارد. وقتیکه می گوییم هیچگونه رابطه ای ندارد، یعنی بهیچ عنوان حقوق طبیعی نیست. و جامعه به انسان اجبار میکند تا برای حقوق طبیعی پول پرداخته شود و اگر پرداخته نشود،  حکومت یعنی دولت، قانون، مراکز عریض و طویل اداری، قضایی، متافیزیک، نیروهای نظامی، انتظامی، چاپلوسی، کنترل، مأمور، مزدور، بازجو، زندان، سیم خاردار(مرعی و نامرعی)، مرز، دیوار، سازمانهای جاسوسی، خبرچینی، خبری، سازمان ملل، حقوق بشر، صلیب سرخ و سازمانهای انسان دوستانه را به جانش می اندازند. باید گفت که با چنین هیولایی در طرف است، این هیولا هیچ وقت تغییر چندانی در تاریخ بشریت نکرده است. درواقع برای بدست آوردن حقوق طبیعی، انسان باید به استثمار متوسل شود و یا پناه ببرد، و درواقع مجبوریم ببریم.

          انسان بدنیا آمده است که پروسۀ زندگی خود را طی کند. و به علت متفاوت بودن انسانها و طبیعت متفاوت است، در بعضی کوتاه و در دیگران بلند تر است. و وقتی که بدنیا آمد، با هر شیوه ای برای طی کردن دورۀ(روند) زندگی خود فعالیت و مبارزه و پیکار می کند که خود حقوق طبیعی و اولیۀ انسانی است و باید بکند، اگر نه باید بمیرد. درواقع انسان بدنیا می آید که زندگی کند. وهیچ احدی حتی خدا هم نمی تواند جلویش را بگیرد، چه رسد به دیگران. وابستگی انسان به زندگی یک وابستگی حیاتی است، مثل ماهی به آب. ولی استثمار درست همینجا مداخله می کند و آنرا وابسته به پول، مالکیت و تجارت می کند. مثل این می ماند، تا ماهی پول ندهد حق آب ندارد. استثمار، این بیماری اجتماعی، مرگ زودرس را هم به او تحمیل می کند و تراژدی بوجود می آورد. انسانها را به مرگ محکوم می کند و روی فرزندان، مادران، پدران و غیره بمب و یا هر مادۀ نابودی حتی مواد مخدر می ریزند و آنها را می خواهند بکشند و می کشند و به زور، قبل از موعد مرگ نابود می کنند و کرده اند.

          درواقع تا پول نباشد رابطۀ شکم انسان با غذا حل نمی شود. اینجا پول واسطه است. در صورتیکه شکم انسان نه صبر و حوصله می شناسد و نه پول می شناسد و نه استثمار می شناسد و نه خدای دیگری می فهمد و نه قوانین خارج شده از مغز انسانها. شکم وقتیکه گرسنه است باید غذا بخورد، چه پول باشد و یا نباشد، چه خدا باشد یا نباشد. ولی پول به کمک حکومت و متافیزیک (خیلی قبل از میلاد و هنوز ادامه دار) قرنها است که می خواهد شکم را وابسته به خود کندو یا کنند که اصلاً شدنی نیست. این مثال درمورد تمام عوامل حقوق طبیعی صدق می کند. وابستگی شکم به غذا مثل وابستگی ماهی به آب است. نمی توان از ماهی پول گرفت چونکه وابسته به آب است و تازه مسخره هم هست.

          طبیعت و یا حقوق طبیعی خود قوانین و مقولات خاص خود رادارد و بر اساس آن عمل می کند و قوانین دیگری هم نمی شناسد و ملیونها سال بدون مشکل زندگی کرده است و می کند.استثمار هم قوانین خاص خود را دارد و قوانین طبیعت را هم نمی پذیرد(بیخود نیست که برای هر چیزی قانون وضع می کند) و می خواهد اورا زیر سلطه گیرد، حتی با نابود کردن که می کند. این آن جنگی است که هیچگاه قابل حل نیست. جنگ بین ریگها و الماسها است. تو آزادی تا آزاد نباشی.

          استثمار است که طبقات را ایجاد کرده است تقسیم بندی طبقات در جامعه بستگی به مقدار پول، مالکیت و مبادله دارد. ولی در گیری اجتماعی بر اثر همین تضاد اصلی بین حقوق طبیعی انسان از یک طرف و استثمار در طرف دیگر و رقابت کنند گان است. کارگران و زحمتکشان، در واقع استثمارشوندگان با استثمارگران تضاد ندارند و در گیری هم ندارند. تضاد آنها بین حقوق طبیعی و یا اولیه است با استثمار از یک طرف و رقابت بین بین فروشندگان نیروی کار(کارگران و زحمتکشان) و استثمارگران بزرگ و بزرگتر برای خرید آن، است. طبقات استثمارگر و استثمار شوند سخت به هم وابسته اند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد و به خاطر همین نمی توانند باهم درگیری داشته باشند. چونکه هر دو موافق استثمارند. و هستی هرکدام وابسته به هستی دیگری است. چیزی که استثمار شوندگان را منقلب می کند حقوق طبیعی شان است. تضاد بین حقوق طبیعی که حیات انسانی را تشکیل می دهد و حتماً هم باید برآورده شود و استثمار که همه چیز را وابسطه به خود می کند و درواقع کرده است. حقوق طبیع���� یک عامل درونی است، یعنی در درون ارگانیسم زنده مثلاً انسان است. در صورتیکه استثمار یک عامل خارجی  و تحمیل شده است. یک عامل خارجی مثل استثمار برای حقوق طبیعی که یک عامل درونی است تصمیم می گیرد که اصلاً شدنی نیست. با اینکه استثمار سخت به حقوق طبیعی وابسته است، چونکه اگر حقوق طبیعی انسانها تأمین شود استثمار نمی تواندوجود داشته باشد. ولی حقوق طبیعی بهیچ عنوان نمی تواند وابسته به استثمار شود مگر زیر فشار، زور، تحمیل و آنهم با وجود حکومت یعنی دولت و........ که قبلاً مطرح کردیم. در واقع زحمتکشان دو مشکل عمده دارند یکی حقوق طبیعی شان است که مشکل بدست می آورند و طبیعت به آنها تحمیل میکند و دیگری سیستم(روابط) اجتماعی که به آنها تحمیل می کند که خود(و یا هرچیزی) را بطور ملک بفروشند و با استثمارگران برای فروش ملک خود رقابت کنند تا بتوانند به حقوق طبیعی خود برسند، که استثمارگران چنین مشکلی را ندارند.

          انسانها موجودات مستقلی هستند  که افکار و خواستهای متفاوت دارند، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. ولی استثمار قرنهای مدیدی است که می خواهد انسانها وابسته به آن و نمایندگان آن باشند. برای همین استثمارسخت با استقلال انسانها و شناخت و آگاهی آنها در تضاد است.

          همانطورکه پول، مالکیت و مبادله و یا استثمار و به عبارت دیگر استثمارگران نه خدا و نه نمایندگان خدا می شناسند، به همان اندازه هم حقوق طبیعی انسانی نه خدا و نه نمایندگان خدا می شناسد. ضرب و المثلی میگوید که شکم گرسنه دین و ایمانی ندارد. جنگ بین استثمار که حقوق طبیعی انسانها و حتی بعضی از حیوانات و گیاهان را نمی دهد مگر بوسیلۀ استثمار و در طرف دیگر هر موجودی برای حقوق طبیعی خود دست به هر کاری می زند و باید بکند و حتی عضو های بدن خود را هم می فروشد و یا بچه های خود راهم می فروشد و یا آدم می کشد، در می گیرد.

          استثمارگران از حقوق طبیعی برای پول، مالکیت و مبادله استفاده می کنند و مسئله شان همین استثمار است. در صورتیکه انسان از پول و مالکیت  و مبادله برای حقوق طبیعی استفاده می کند و می خواهند سر به تن پول، مالکیت، مبادله، حکومت و متافیزیک، در واقع استثمار هم نباشد.استثمارگران همیشه بفکر هرچه بیشتر پول درآوردن هستند. در صورتیکه انسانها بفکر بهتر کردن حقوق طبیعی خود هستند. استثمارگران تمام نیرو و توان خود را در راه پول فدا می کنند. در صورتیکه انسانها تمام نیرو و توان خودرا برای حقوق طبیعی فدا می کنند، این آن درگیری اصلی اجتماعی است. استثمارگران بیشتر و یا هزاران بار بیشتر از حقوق طبیعی خود دارند. در صورتیکه استثمار شوندگان یک بار آن را هم بزور بدست می آورند.

          در جامعۀ استثماری همه به دنبال زور و قدرت می روند. بخاطر اینکه بتوانند با این جامعۀ بی عدالت مبارزه کنند و یا اینکه استثمارگر شوند. خصلت زور و قدرت در پول نهفته است. آنهایی هم که نتوانند با این بی عدالتی های جامعه مبارزه کنند و همچنین نتوانند استثمارگر شوند، پاسیو و یا گوشه گیر می شوند و یا اینکه دست به خود کشی می زنند و یا عرق خور و مخدری می شوند و به صورت انگل وار زندگی می کنند. در جامعۀ استثماری حتی استثمارگران و یا کسانی که از استثمار دفاع می کنند هم زیر تسلط استثمار هستند. استثمارگران و استثمار شوندگان محصول استثمار و وابسطه به او هستند. استثمار سخت با انسان بیگانه است.

          وقتی که حکومت یعنی دولت و مراکز عریض و طویل اداری و غیره خود قوانین حکومتی خودشان را رعایت نمی کنند و نمی توانند بکنند، چه انتظاری می توان از مردم داشت. وقتی که مراکز دولتی و استثمارگران قوانین خود را رعایت نمی کنند، چه انتظاری از مردم می توان داشت. وقتی که دولت و یا در مجموع حکومت هزار و یک کثافتکاری انجام می دهند، چه انتظاری می توان از مردم داشت. دولت و درواقع نمایندگان استثمارگران مثل خود استثمارگران دست به هر کثافتکاری و لجن می زنند و اکثراً سعی می کنند پنهان کنند و بعد توده ها را بخاطر اینها سرکوب و شکنجه می کنند و یا به گردنشان می اندازند و می گویند ما نکردیم. جنگلها و حیوانات را استثمار شوندگان، بد بختان، زحمتکشان نابود می کنند و کرده اند اگر نه استثمارگران فقط استثمارگرند! و آنهایی (دولتمرانی) هم که می گویند و با افتخار و با جرأت مطرح می کنند که کرده ایم، بخاطر آن است که قدرت داریم و شما حق ندارید بکنید، چونکه ما تصمیم می گیریم و نه خیابان. در اینجا بکار بردن چرا هم سخت سرکوب می شود. و یا آنها به عبارتی می خواهند بگویندکه ما (دولت و استثمارگران) مجبوریم اینطوری باشیم بخاطر اینکه جامعه استثماری است و استثمار هم از قبل بوده و هست و خواهد بود، یعنی یک عده خدایانند و بقیه تعظیم کنندگان روی زمین اند، یک عدۀ عظیم در فقر و یک اقلیت کوچک دارا و یا پولدار، یک عده کارگر و زحمتکش و عدۀ دیگر سرمایه دار و یا استثمارگرند، یک عده خم شدگان و یک عده سروران، اربابان و رئیسانند.

          نتنها استثمار شوندگان، فقران، نداران، کارگران، زحمتکشان و تعظیم کنندگان تحت تأثیر جامعۀ استثماری هستند بلکه استثمارگران، داراها، سروران، رئیسان، بورژواها، خدایان، سرمایه داران و مالکان، چه کوچک آنها و یا بزرگ و بسیار بزرگ هم به همان اندازه تحت تأثیر جامعۀ استثماری هستند. و درواقع پول، مالکیت و مبادله است که برای انسان و طبیعت تصمیم میگیرد.بخاطر همین می گوییم که استثمار(قوانین جامعۀ استثماری) خودکارانه عمل میکند. وقتی که سیستم(روابط) براساس پول، مالکیت و مبادله ریخته شده، انسانها برای بدست آوردنش دست به هر کاری می زنند و مجبورند بزنند. بخاطر اینکه پول حقوق طبیعی شان را تأمین می کند. ولی در طبیعت قوانین طبیعی و درواقع حقوق طبیعی انسان، مثلاً شکم انسان است که تصمیم می گیرد که درواقع باید بگیرد. شکم انسان هیچ قانونی را نمی شناسد، برای اینکه خود بر اساس قوانین و مقولات عمل می کند و آنهم بطور خودکارانه. انسان برای غذا، هوا، آب، خواب، عشق، تفریع و بطور کلی برای حقوق طبیعی خود دست به هر کاری می زند و مجبور است بزند و باید بزند، چونک�� بدن انسان بطور طبیعی به او تحمیل می کند، و برای همین هم بدنیا آمده است. وقتی که سیستم(روابط) بر اساس استثمار باشد انسانها بره های طلسم شدۀ پول، مالکیت و مبادله هستند و آنهم زیر فشار حکومت و متافیزیک.  

          در جامعۀ استثماری جنگ بین دو خداست. یکی پول، مالکیت، مبادله و متافیزیک و درواقع استثمار که ساختۀ انسان است، که می گوید منم که قادر و مطلقم و در طرف دیگر انسان(منظور از انسان شکل بیولوژیکی و درواقع طبیعی است و نه افکار و عقاید. چونکه قوانین و مقولات بیولوژیکی بدن انسان خودکار عمل می کنند و چیز دیگری برایشان بی مفهوم است) خود را قادر مطلق  و توانا می داند و به خود اجازه نمی دهد بردۀ استثمار باشد. و استثمار هم به انسان اجازه نمی دهد آزاد و برابر و همیار باشد و انسان را بردۀ خود کرده است. این استثمار است که انسانها را طلسم کرده است. از نظر مادی انسانها بردۀ استثمار بیش نیستند و از نظر معنوی طلسم شدگان روی زمینند و آنهم طلسم ایده آلیسم.

          تضاد بین حقوق طبیعی انسان و استثمار تضادی تاریخی است و از قوانین تضاد در فلسفه پیروی می کند ونه قطبها(به بخش آن رجوع شود). همانطور که مطرح شد استثمار یک نوع بیماری است و مثل یک موجود زنده عمل می کند. آنچنان عمل می کنند که هر گونه نسخه برای ازبین بردن اورا از بین می برد و یا سعی می کند از بین ببرد و سخت مبارزه می کند. بیخود نیست که دانشمندان و مردان بزرگ و باوفایی بپا خواستند تابتوانند این جامعۀ پر از تضاد را حل کنند ولی استثمار به دست استثمارگران و متافیزیکان و نمایندگان حکومتی، آنها را سر بنیست کردند و هنوز می کنندو استثمار برای زندگی خود سخت فعالیت می کند و با هر چیزی در مقابلش سخت مبارزه می کند. بیخود نیست که استثمارگران را دیکتاتوری سخت سرمایه داری نهاده اند. درواقع تضاد بین حقوق طبیعی انسان از یک طرف و استثمار از طرف دیگر مثل تضاد بین بیماری و بدن انسان است که تضادهای دیگری را هم بوجود می آورد. اینگونه تضادها و قطبها از قوانین فلسفه پیروی می کنند. تضادها یکی دیگری را ازبین می برند و یا خنثی می کنند و یا اینکه هر دو ازبین می روند. تضاد بین استثمار و حقوق طبیعی انسان هم بهمین منوال است. بستگی به آن دارد که مجموعۀ عوامل به نفع استثمار درآید و یا حقوق طبیعی، ولی اینجا یک نکته مشخص است که با از بین رفتن نسل بشر استثمار هم از بین می رود و یا اینکه با از بین رفتن استثمار انسان تازه بدنیا می آید و زندگی انسانی را شروع می کند.

          اینجا یک سوأل مطرح می شود، که آیا انسان از شر استثمار رهایی میابد؟

          فقط می توان گفت که می تواند رهایی یابد ولی بر عکس آن هم امکان پذیر است. در هر صورت همۀ داده های کنونی به نفع استثمار است تا به نفع انسان.

          سوأل دیگری، آیا استثمار به رشد و تکامل انسان کمک می کند و یا کرده است؟

          باید گفت که نه. چونکه شناخت علمی با نبود استثمار هم بدست می آید. استثمار یک نوع بیماری است که در روابط بین انسانها وجود دارد، در صورتیکه شناخت، و درواقع شناخت علمی خصلت طبیعی(حقوق طبیعی) است. حقوق طبیعی انسانی ���تنها نمی تواند وابسته به استثمار باشد بلکه هر عاملی که باعث جلو گیری آن شود را نمی پذیرد. اشتباه خواهد بود تصور شود و یا کرد که می توان حقوق طبیعی انسان را وابسته به چیز دیگری غیر از استثمار هم کرد. حقوق طبیعی انسانی هستی انسان است و نمی تواند وابسته به چیزی باشد. نمی توان بر طبیعت تسلط یافت و بررویش خدایی کرد، چونکه خود قوانین و مقولات دارد و هر چیز دیگری برایش بی مفهوم است.

          تأکید کنیم که نابرابری انسانها در همین استثمار نهفته است. یعنی طبقات استثمارگر و استثمارشونده و در کنار آن مجموعۀ نابرابری های جامعه در همین استثمار نهفته است. و یا به عبارت دیگری استثمارگر و استثمارشونده دو جهت قطبهای جامعۀ استثماری را همین استثمار بوجود آورده است. اگر نه در طبیعت نابرابری بی مفهوم است.

          پیچیدگی جامعۀ کنونی بشریت بخاطر دو عامل اصلی است :

                   حقوق طبیعی و قوانین و مقولات آن.

                    استثمار و قوانین و مقولات آن.

          برای خود حقوق طبیعی یک سری قوانین و مقولات طبیعی، درواقع بیولوژیکی وجود دارد که خودکار عمل می کنند و آنهم خارج از ارادۀ انسان و یا هر چیز دیگری. بخاطر اینکه هر ارگانیسم زنده مثل انسان بخاطر همین حقوق طبیعی به هستی می رسد و برای آن زندگی می کند. به این دلیل ساده که ماهی بدون آب نمی تواند ماهی باشد و وجود عینی نمی تواند داشته باشد. و ماهی را هم نمی توان در مقابل آب مشروط به چیزی کرد. انسان و حقوق طبیعی او هم همان رابطه را دارند.

          استثمار هم یک سری قوانین و مقولات دارد که بطور طبیعی و خودکار عمل می کنند و خارج از ارادۀ انسان است. استثمار برای هستی خود سخت مبارزه می کند و خواهد کرد. در گیری و تضاد بین آن دو و همچنین در گیری در درون استثمار به علت و جود رقابت، مجموعۀ تضادهای اجتماعی را بوجود آورده است و می آورد، که در وجود هر شخصی نهفته است.

          باید در نظر داشت که نه پول حقوق طبیعی است و نه مالکیت و نه مبادله و نه حکومت و نه متافیزیک. آنها می توانند حقوق طبیعی انسانها را تأمین کنند، اگرنه حقوق طبیعی نیستند. بخاطر همین استثمار با انسان بیگانه است.

          همانطور که استثمار دیکتاتورانه و سخت عمل می کند به همان اندازه هم حقوق طبیعی دیکتاتورانه عمل می کند، چونکه شکم نه صبر می شناسد و نه تحمل و هیچی را هم نمی فهمد. طبیعت قوانین ساخته شدۀ انسان را نمی فهمد.

  


 

 

 زنده باد آزادی    زنده باد برابری    زنده باد همبستگی و هم یاری

  برای باز کردن قطعنامۀ هم یاران بصورت پ. د. ف. اینجا کلیک کنید.

PDF,1

این کتاب به زبان فراسه با این نام  (Le défi est lancé!Manifeste du Communisme) و به وسیلۀ (Edition Baudelaire) و نوشتۀ (Mehdi Shohrati) چاپ و منتشر شده است. این کتاب را می توان مجانی از آدرس زیر بصورت پ. د. ف. بدست آورد. 

   PDF,2