انسان
انسان یک ارگانیسم زنده است که از سلولهای زنده وروابط بین این
سلولهای زنده تشکیل شده است.
هر پدیدۀ درحال تغییر وتحول مطمئناً موجود زنده نیست. موجود زنده
یک تغییر وتحول بیولوژیکی است. درصورتی که پدیدههای دیگرغیر موجود
زنده فقط تغییر وتحول فیزیکی وشیمیایی هستند. باوجود اینکه تغییر
وتحول بیولوژیکی
تغییر وتحول فیزیکی وشیمیایی هم درخود دارند.
هرارگانیسم زنده احتیاج به حقوق طبیعی دارد. حقوقی که خارج از
اراده آن ارگانیسم است. حقوق طبیعی چیزی جز هستی ارگانیسم زنده
نیست. هرارگانیسم زنده بخاطر همین حقوق طبیعی به هستی می رسد وبدون
آن هم وجود عینی نمی تواند داشته باشد و به وجود هم نمی آید.
موجودات زنده چند عامل مشخصه دارند :
تغذیه می کنند ودر این راه حرکت ومبارزه می کنند، مواداضافی را دفع
می کنند.
تولید مثل می کنند ودوعامل نروماده دارند که در بعضی ها نروماده
جدا ودربعضی دریک ارگانیسم نهفته اند. که برای بوجود آوردن هم نوع
خود رابطه برقرارمی کنند.
رشد وتکامل وتجزیه وتحلیل ودرواقع تغییر وتحول می یابند.
احتیاج به محیط مناسب زندگی ویک روند تاریخی ومنطقی دارند.
دو نوع موجود زندۀ آلی بچشم می خورند. یکی موجودات زنده ای که از
عضوهای پیوسته (آلی) تشکیل شده اند، مثل انسان، اسب، ماهی و غیره.
دیگری موجودات زنده ای که عضوهای غیر پیوسته دارند و مجزا هستند
ولی باهم رابطه ای دارند. در واقع براساس روابطی باهم زندگی می
کنند و به آن جامعه می گوییم. آلی ترین موجود زنده جامعه است.
جامعه یک عضو زنده است که از عضوهای آلی زنده تشکیل شده است.
هر عضو (ارگانیسم) زنده ای بیمار می شود که یک نوع آن میکرب و یا
ویروس و یا قارچی است که از خارج وارد آن عضو می شود و نوع دیگر آن
درونی است که در اثر عواملی در درون عضو زنده
برایش مشکلات ایجاد می کند.
هر موجود زنده یک
روند تاریخی منطقی دارد که تنها بیماری است که این روند را مختل می
کند.
هر موجود زنده ای همین طوری بوجود نمی آید و درواقع بدنیا نمی آید.
بلکه یک سری قوانین و مقولات دیالکتیکی هستند که یک موجود زنده را
به هستی می آورند. و این موجود زنده یا منم، یا توی و یا هرکس
دیگری، حتی حیوان و یا گیاه دیگری. و اگر من و یا تو بدنیا نیاید
مطمئنأ نمی توان حرفی از موجود زنده زد. در ضمن هر موجود زنده ای
هم همین طوری نمی میرد. بلکه یک سری قوانین و مقولات دیالکتیکی
دارد. بوجود آوردن همنوع خارج از ارادۀ انسان است و ضرورت هستی
انسانی است.
روابط بین ارگانیسم زنده یک رابطۀ دیالکتیکی است. هیچ عضو زنده ای
بدون عضو های (ارگانیسمهای) زندۀ دیگر وجود عینی نمی تواند داشته
باشد و اجبارأ باید یک رابطۀ دیالکتیکی هم با طبیعت داشته باشد.
اگر انسانها از طبیعت استفاده می کنند و هیچی در مقابل ندهند
مطمئناً محیط از بین می رود و رابطۀ منطقی بین ارگانیسمهای زنده از
بین می رود که منجر به نابودی ارگانیسم زنده حتی و بخصوص انسان می
شود. انسان برای بقاء خود مجبوراست از شناخت علمی استفاده کند و
باید رابطۀ دیالکتیکی بین خود و طبیعت و درواقع هستی را حفظ کند.
|