قطعنامۀ هم یاران                                                              مهدی شهرتی
     هکرها شدیداً به این سایت حمله کرده اند. ضبط کنید. نسخه بردارید.                                                                                        
                                                                                                                                                                    

 فلسفۀ علمی یا ماتریالیسم                                                                  وقتی که علم موضع می گیرد !                                                                            دهریون 
                                                      

mehdi.shohrati@asrehamyaran.com

نوشته ها :
  درمورد این سایت 

هدف چیست؟ 

مسئله چیست ؟ 

چه باید کرد ؟

  
تفکر علمی یا تفکر منطقی

 فلسفه

علم 

 دیالکتیک

دیالکتیک چیست؟ از احسان طبری.

 متافیزیک

استثمار

تاریخ استثمار

  پول، مالکیت و مبادله

دمکراسی

 حکومت، دولت

  همبستگی، هم یاری،
همکاری،اتحاد


حکومت مدنی یا قانونی، یا عدالت اجتماعی

  طبقه بندی علمی جامعه  

شناخت و آگاهی

جامعۀ هم یاران
      یا          
کمونیسم


  بحران و رونق
 
 فتشیسم کالا

سازمان
 
 دزد  

حقوق طبیعی

  مرغ  یا  تخم مرغ

   چه حکومتی در ایران

   نبرد کیهانی اهریمن
و
اهورامزدا


 "یار دبستانی من"

 جنگ  و  صلح

  زمین و زمان از آن شما
نیست


زمان
  
پیش بسوی برابری

بدون پول!؟ چطور؟

 همۀ ��ا محکوم شدگان همین زمینیم

       آزادی       

در هر آفریده ای- آفریننده ای نهفته است

     بیداد

    رفقای حزب توده ایران   

  پرویز شهریاری

  عشق

   خانواده  

   ادب و بی ادب 

        نبرد با استثمار نبردی کیهانی

اعلامیهٔ کمیته مرکزی حزب توده ایران    

نامه های ارسال شده

نامه های دریافت شده





 

 

 


                    پول ،  مالکیت ،  مبادله
                                                 

 

          انسانها برای اینکه بخورند، دفع کنند، استراحت کنند، بخوابند، روابط جنسی برقرار کنند، سالم باشند، کار کنند، تنفس کنند و غیره و غیره. و در واقع برای احتاجات خودشان یعنی حقوق طبیعی شان باید به پول متوسل شوند. در جامعۀ استثماری به هیچ احدی اجازه نمی دهند به مواد غذایی دست بزند که بغل دستشان است، حتی اگر سخت گرسنه باشند. و حتی مواد غذایی اگر فاسد شود و ازبین بروند همانطور که می شوند به هیچ کس نمی دهند. حتی به حیوانات هم نمی دهند مگر پول داشته داشته باشند و پول بدهند و درواقع بخرند. و آنهایی هم که دست از پا خطا کنند نیروهای نظامی، انتظامی، مراکز عریض و طویل اداری، جاسوسی، قضایی و غیره از طرف دولت و مذهب را بجانش می اندازند و زندانها، سیم خاردارها، دیوارها و قوانین برایش می سازند. آنهایی هم که دست از پا خطا می کنند خوب می دانند که با چه حیولایی طرفند. در مورد هرکدام یک ازعاملهای حقوق طبیعی انسان وضع بهمین منوال است. در جامعۀ استثماری هر چیزی با پول حل می شود. پول آن کالایی است که می توان از آن برای مبادله استفاده کرد. هر چیزی، حتی هیچ می تواند کالا باشد. درواقع پول آن کالایی است که انسانها باهم رابطه برقرار می کنند. پول در در روابط بین انسانهاست. پول یکی از عاملهای(عضوهای) اصلی استثمار است.

          انسانها برای بدست آوردن حقوق طبیعیشان به پول احتیاج دارند. به عبارت دیگر انسان برای حیات زندگی خود، برای حقوق طبیعی خود به یک عامل خارجی و بیگانه وابسته است.

          وابستگی انسان به مواد غذایی، دفع، روابط جنسی، مکان و بقیۀ حقوق طبیعی انسانی دست خود او نیست که مجبور است برایش پول بپردازد. و برای بدست آوردنش هم دست به هر کاری بزند. حقوق طبیعی که خارج از ارادۀ انسان است از طریق یک عامل بیرونی، که بدست انسان به انسان تحمیل شده است بدست می آید.

          پول خود یک نوع کالا است، و آن کالایی است که می توان با آن هر چیزی را مبادله کرد، ردو بدل کرد. که رد و بدل از طریق این کالاو یا هر کالای واسطی را خریدو فروش می گوییم.

          هر چیزی می تواند کالا باشد. حتی چیزی که وجود عینی ندارد. کالا درواقع آن چیزی است که به اضایش چیز دیگری داده می شود. که به آن مبا د له می گوییم. در مبادله به اضای هر چیز داده شده حتماً باید در مقابلش پول و یا چیز دیگری گرفته شود و یا ردو بدل شود. اگرنه مبا د له گفته نمی شود و صورت نمی یابد. مبادله یکی از قوانین استثمار است. منطق این نیست که طرف مقابل احتیاج حیاتی دارد. بلکه منطق آن است که در مقابلش حتماً باید چیزی بپردازد. مبادله بدون کالا صورت نمی پذیرد و رابطۀ بین دو نفر(مبادله کننده) بر قرار نمی شود. و کالا برای مبادله است و بدون مبادله بی مفهوم است. و به عبارت دیگر عرضه و تقاضا همان مبادله است که یکی می دهد و دیگری به اضایش چیزی می گیرد. زمانی که کسی چیزی را عرضه می کند برای آن است که کسی تقاضا کند. و تقاضا کننده هم حتماً پیدا می شود، واو کسی نیست که پول و یا چیزی در مقابل ندارد. تقاضا کننده باید حتماً پول و یا مالکیت داشته باشد تا عرضه و تقاضا در جامعۀ استثماری برقرارشود. انسانها علاقه به داشتن هر چیزی را دارند ولی عرضه کننده به آن کسی می دهد که پول و یا کالای دیگری در مقابلش بدهد. عرضه و تقاضا در جامعۀ استثماری است. و به عبارت دیگر بگیر و بستان صورت می پذیرد. مبادله(ردو بدل پول ویا مالکیت) وابسته به پول و مالکیت است. سرمایه چیزی جز کالای انباشته شده نیست. سرمایه می تواند هم کالای پولی و یا کالای جنسی، ملکی و یا معنوی باشد.  

          پول تنها کالایی است :

          که به راحتی جا بجا می شود. به عنوان مثال زمین و یا ملکهای گنده را نمی توان به راحتی ردو بدل کرد، پول است که این کار را راحت می کند و به جای آن حرکت(مبادله) را انجام می دهد، یعنی جای مالکیت را میگیرد.

          به راحتی جمع و انباشته می شود.

          به راحتی تعویض می شود و شکل عوض می کند.

          به راحتی مبادله می شود. یعنی خریدو فروش می شود و یا خرید و فروش با آن انجام می گیرد.

          و همچنین اندازه گیری ارزشهایی است که استثمار گران و ارگانهای آنها یعنی دولت و مرا کز اداری آنها تعیین می کنند. ولی در مواقعی تقاضا کننده و یا خریدار در آن مقداری تأثیر می گذارد و یا اینکه می تواند تأثیر بگذارد.

          استثمار بدون پول، مالکیت و مبادله بی مفهوم است.

          امکان دارد زمانی شکل پول تغییر کند و سیستم راحتتری(بخصوص برای استثمارگران و ارگانهای آنها) به جامعه تحمیل کنند ولی غیر از پول نخواهد بود. عینیت پول در روابط انسانی است اگر نه خود کاغذ، یک نوع آلیاج، ماده و یا کارت الکترونیکی چیز دیگری نیست. آنها (پول) زمانی به حقیقت می پیوندند که روابط بر اساس آنها بوجود آید و یا وجود داشته باشد. اگر نه آن پول بی مفهوم است.

          پول شکل دیگری هم دارد و آن مالکیت است. هر چیزی که به مالکیت درآید چیز جز کالا نیست و آنرا می توان مبادله کرد و بایستی مبادله کرد آنهم دیر و یا زود، و یا اینکه مبادله خواهد شد. پول و مبادله و مالکیت همزمان بوجود آمده اند و یک پدیده را تشکیل می دهند. زمانی که مالکیت باشد پول هست و زمانی که پول هست مالکیت هم هست و زمانی که آنها هستند مبادله هم هست. آنها را نمی توان از هم جدا کرد و یا یکی را اولی و دیگری را بعدی دانست. هر سه در اثر یک سری شرایط عینی (قوانین و مقولات عینی) تاریخی منطقی بوجود آمده اند. پول روی انسان تسلط دارد. انسان آنرا بوجود آورده ولی سخت با او بیگانه است.

          مراکز بزرگ پول بانکها هستند.

          تأکید کنیم که هر کالایی چیزی جز مالکیت نیست و هر مالکیتی چیزی جز کالا نیست که می توان آن را خرید و فروش کرد و در واقع بگیرو بستان را انجام داد. و به عبارت دیگر مبادله کرد که بدون پول امکان پذیر نیست.

          پول هم مالکیت است و مالکیت هم پول است. آنها هیچ فرقی با هم ندارند. فقط دو شکل متفاوت در یک پدیده هستند که در روابط بین انسانها وجود دارند. پول شکل ساده تر، راحتتر، روانتر و متحرکتر شدۀ مالکیت است. مالکیت فقط در روابط بین انسانها است که عینیت پیدا می کند، اگر نه بی مفهوم است. مثلا انسانها زمانی اطراف خانۀ خود سیم خاردار و دیوار می کشند و هزاران قفل می زنند که به مالکیت خود درآورده اند و همچنین به عنوان سرمایه شان حساب می شود. این مالکیت بخاطر وجود روابط بین انسانها ست که هستی پیدا می کند. و زمانی که مالکیت و پول باشد مطمئناً نیرویی پشت آنهاست که آنرا حفظ می کند. یعنی این روابط را نگه می دارد که حکومت به عهده گرفته است. درواقع زمان���� مالکیتی ع��نی می شود و به عبارتی مالکیت می شود که روابط انسانی بر اساس آن باشد و انسانها آنرا به اشکالی برسمیت می شناسند. درواقع مالکیت و پول، روابط انسانها را به شکل خود تعیین و بر قرار می کند. آن مکانی که مالکیت و پول، وبه عبارت دیگر کالا بین انسانها ردو بدل، مبادله، خریدو فروش و یا بگیرو بستان صورت می گیرد را بازار می گوییم.

          پس پول و مالکیت و مبادله یک نوع روابط بین انسانها است.

          هیچ کالایی بدون حرکت نیست و بدون تغییر نمی ماند. و حتماً باید تغییر کند چه در کوتاه مدت و یا دراز مدت. استثمار همیشه در حرکت است و خود را همیشه تغییر می دهد. هر جای ایستایی برای استثمار چیزی جز مرگ نیست. پول ایستا و یا مالکیت ایستا از بین می رود و حتماً باید تغییر کند. این حرکت فقط در روابط بین انسانها ست که بوقوع می پیوندد. اگرنه کالا از نظر فیزیکی فقط تغییرات طبیعی می بینند. مثلا پول کاغذی در اثر زمان پاره و خراب می شود. چیزی که پول را نگه می دارد همین روابط بین انسانهاست، حتی اگر آن کاغذ از بین برود.

          مالکیت و پول زمانی ارزش دارند و یا پیدا می کنند که روابطی براساس آنها وجود داشته باشد.

          پول و مالکیت تغییرات زمانی و مکانی میابند برای همین به آنها مقولات تاریخی می گوییم.

          مالکیت عضو دیگر استثماراست.

          باید در نظر داشت که مالکیت بر دو نوع است :

          مالکیت خصوصی

          مالکیت اجتماعی

          مالکیت خصوصی متعلق به یک نفر است. و مالکیت اجتماعی مالکیتی است که چند ین نفردر آن سهم دارند. مالکیت دولتی هم یک نوع مالکیت اجتماعی است. چه سرمایه داری آن و یا چه سوسیالیستی آن. در هر صورت هردو چیزی جز مالکیت نیستد. مالکیت به هر شکل آن مالکیت است که خود عضو اصلی استثمار است و استثمار بدون آن بی مفهوم است.

          مالکیت فردی آن کالایی است که می توان آنرا مبادله، خریدوفروش کرد. که یکی دارد و دیگری ندارد، که اگر دیگری خواسته باشد باید در مقابلش چیز بدهد. مالکیت اجتماعی چه از آن یک گروه اجتماعی کوچک و یا بزرگ می خواهد باشدهمان خصلت را دارد. حقوق طبیعی انسان یک عامل درونی است. در صورتیکه مالکیت یک عامل خارجی است، و برای انسان حیاتی نیست. مالکیت ساخت انسانی و تحمیل شده است. در صورتیکه حقوق طبیعی انسانی حیات انسانی است. مالکیت در حیوانات غیر از انسان وجود ندارد. مالکیت در جامعۀ انسانی است که وجود دارد و در طبیعت انسانی مالکیت بی مفهوم است.

          انسان برای حقوق طبیعی بدنیا می آید. برای آن بدنیا می آید که حقوق طبیعی اش را تأمین کند و آن دیگر مالکیت نیست چه فردی و یا غیر فردی آن.بیشتر از حقوق طبیعی داشتن را مالکیت می گوییم که می توان و باید مبادله کرد. و مالکیت چیزی است که انسان از جامعه و درواقع محیط اجتماعی یاد می گیرد. و بزور بخوردش می دهند. درجامعه است که هر چیزی را می توان مالک شد. اگر نه در طبیعت مالکیت بی مفهوم است. فقط انسانها هستند که از همدیگر پول دریافت می کنند. اگر نه نمی توان از حیوانات پول دریافت کرد. برای هیچ موجودی مالکیت مفهوم ندارد جز انسان. مثلا زمین نه فروشی و نه خریدنی است، و اصلا مالکیت برای زمین (طبیعت) بی مفهوم است. در صورتیکه انسانها آنرا مفهوم در کرده اند و هر چیزی را بصورت مالکیت در می آورند. اول دولت به مالکیت خود در می آوردو بعد به خصوصی واگذار می کند. یکی از نقشهای دولت هم همین است، یعنی پیدا کردن اشکال دیگر مالکیت.

          درواقع مالکیت آن چیزی است که از حقوق طبیعی انسان تجاوز می کند. مالکیت زمانی مالکیت است(به هر شکل آن ) که یکی داشته باشد و دیگری و یا دیگران نداشته باشند و بتوان آنرا مبادله کرد. اگر همۀ انسانها همه چیز را داشته باشند دیگر مالکیت بی مفهوم می شود. مالکیت در مبادله است که جان دارد. مالکیت آ ن چیزی است که بتوان مبادله کرد و یا خرید و فروخت. داشتن یک چیز مسلماً مالکیت نیست. و زمانی مالکیت است و می شود که روابط بین انسانها براساس استثمار پایه ریزی شده باشد. مثلاً انسانها عضو بدن دارند، زمانی این عضوها مالکیت می شوند که بتوان آنها را خریدو فروش کرد. در جامعۀ استثماری همانطور که تاجران خوب می دانند، هر چیزی را می توان خریدو فروخت حتی چیزی که وجود ندارد.

          مالکیت آن چیزی است که ارزش مادی دارد و یا می توان به یک ارزش مادی کشاند.

          پول همان مالکیت است. درواقع مالکیت شکل عوض کرده وبصورت جسمی در آمده که قادر است گردش کند، انباشته شود، تغییر شکل یابد، با مالکیت دیگری عوض و یا مبادله شود و یا کار خریدو فروش را راحتتر کند. چونکه مالکیت خود بتنهایی همیشه امکان جابجایی ندارد و یا اینکه سخت و با مشکلات جابجا می شود و یا اینکه مالکیت یک عنصر نامشخص است(مثلا معنوی و یا آموزش و شناخت). ولی پول هر چیزی را جابجا و حل می کند و آنهم به راحتی و آنقدر نرمش دارد که در جیب جا می شود و حتی نیستی را هم می توان با آن حل کرد مثلا چیزی که در مغز(فکر) انسان است. می توان قاره ای را در یک کیف و یا حتی جیب با برده هایش حمل کرد و یا کشوری(مالکیت استثمارگران و برده هایش) را در یک کیف کوچک خریدو فروش کرد همانطور که می کنند. خریدو فروش هم همانطور که مطرح شد چیزی جز مبادله نیست که آنها را تجارت (و یا اقتصاد) می گوییم . اقتصاد بدون استثمار بی مفهوم است.

          استثمار یک ویروس واگیر است تا جایی که همۀ خلقهای روی زمین را مبتلا کرده است و اگر به علتهایی غیرزمینی ها را پیدا کنند آنها را هم خواهد گرفت. این ویروس اجتماعی در هر مقطع از زمان و مکان، امکان دارد دوباره بوجودآید (البته بعد از ازبین رفتن). مگر عاملهایی که این ویروس را بوجود می آورند وجود نداشته باشند.

          بازار :   جایی است که مالکیت و پول حیات پیدا می کنند. پول بیشتر به چرخش در می آید. کالا وقتی که به بازار آورده می شود بخاطر خود آن جنس نیست بلکه بخاطر پول است. یعنی اینکه فروشنده مسئله اش پول است و نه محتوای کالا، در صورتیکه خریدار مسئله اش در درجۀ اول محتوای کالا است و بعد پول. به عبارتی فروشنده یعنی تاجر همیشه بفکر آن است که چی می تواند بفروشد و چطوری بفروشد تا بتواند پول و پول بیشتری در آورد. بخاطر همین می گوییم که کالا وقتی که به بازار می آید بخاطر خود جنس نیست بلکه بخاطر پول است. هر کالایی زمانی ارزش دارد و کالاست که بتوان آنرا مبادله کرد و به پول تبدیل کرد. درواقع بازار گردش خون استثمار است. کسانی هم که در بازار مالکیت و پول را مبادله و یا معامله می کنند را تاجر و یا فروشنده و یا واسط می گوییم. معامله کردن و مبادله کردن پول و مالکیت را تجارت می گوییم. هر جایی که مبادله و یا بگیرو بستان و یا خرید و روش صورت گیرد را بازار می گوییم. مبادله می تواند بین دونفر و یا بین صدها نفر و یا هزاران نفر باشد. بازار بدون پول و مالکیت و مبادله بی مفهوم است. همانطور که گفتیم بازار مکانی است که پول و مالکیت حیات پیدا می کنند. این مکان اشکال مختلف دارد، چه بازار کوچک و چه بازارهای بزرگ. شهرها چیزی جز بازار نیستند. شهرها برای تجارت و بازار بوجود آمده اند و هستند. آنها مراکز بزرگ تجارت و یا بازار هستند. در شهرها بهتر می توان کالا مثل انسان را خریدو فروش کرد. در واقع انسانها خود را بهترعرضه می کنند و خود را می فروشند. بعضی ها زور خود و بعضی ها فکر خود، شناخت خود، سکس خود،ورزش خود،زیبایی خود،پاهای خود، موهای خود،قلوه های خود، بچه های خود، عضو های بچه های خود و غیره و غیره را بفروش می رسانند. شهرها مرکز پول، بازار، تجارت، مالکیت، خرید، فروش و یا عرضه و تقاضای کالا است. در صورتی که چنین امکانات در جاهای دیگر کمتر و یا در جاهایی بسیار، بسیار کمتر است و یا سخت بدست می آید. برای همین از دهات به طرف شهرها روان می شوند. علت دیگر هم هست که توده ها به طرف شهر ها روان می شوند وآن نبود همۀ امکانات و توانایی ها که به علت تمرکز پول در شهرها متمرکز است. برای همین ساختمانهای عظیم و زیبا (بانکها، هتل ها، ادارات و غیره) بخاطر پول و برای پول درست می شوند. ولی به همان اندازه برای زمین، آب، هوا، طبیعت و مواد غذایی که برای شکم انسانی حیاتی است رسیدگی نمی شود. و استثمار گران با خوشهالی تمام کالای(انسان) تازه رسیده را ارزانتر می خرند و به دیگری گرانتر می فروشند. درواقع از نادانی و کمبود شناخت انسان تازه به شهر آمده سو استفاده می کنند و حتی از تفاوت مکان و زمان و قیمت بین شهر و ده و بین غربیان، آمریکاییان، و ژاپنیها با مناطق فقیر نشین سو استفاده می کنند. و حتی از تفاوت پول، پول درمی آورند.

          انسان برای اینکه بخورد باید پول بپردازد و برای اینکه نفس بکشد باید پول بپردازد و برای اینکه دفع کند باید پول بپردازد و باید برای روابط جنسی پول بپردازد، برای سلامتی پول بپردازد، برای صلح و آزادی پول بپردازند، برای جنگ پول بپردازند، برای رشد و تکامل پول بپردازند، برای تجزیه و تحلیل و درواقع مرگ پول بپردازند. و برای خنده و یا گریه پول بپردازد، برای اشتباه هاتش پول بپردازد، برای مکان و زمان پول بپردازد، برای زشتی و زیبایی پول بپردازد، برای علم پول بپردازد، برای هنر پول بپردازد، برای حقوق طبیعی پول بپردازد، برای بدست آوردن پول هم باید پول بپردازد و برای هیچ هم پول ��پردازد و غیره �� غیره.

          انسانها برای اینکه بتوانند پول بدست آورند دست به هر کار می زنند و درواقع مجبورند بزنند. آنها برای اینکه به پول برسند خود را می فروشند و یا دزدی می کنند. بعضی ها نیروی بازوی خود، فکر خود، پاهای خود، گوش خود، زبان خود, بینی و یا چشم خود، بدن خود، ایده های خود، توانایی خود، انگشت خود، سکس خود، مقعد خود، ناخونهای خود، عضو های بدن خود، خون خود و بعضی ها چیزی که متعلق به دیگران است و بعضی ها ازطبیعت می دزدند و می فروشند و غیره و غیره. به عبارت دیگر خریدو فروش می شوند و یا می کنند. و هر کس هم بر اساس شناخت و آگاهی خود، خود را با محیط اجتماعی خود مناسب می کند. چونکه انسان بدنیا آمده است که زندگی کند و برای زندگی هم باید به حقوق طبیعی خود برسد اگر نه بدون آن وجود عینی نمی تواند داشته باشد. و قبل از آن باید پول داشته باشد و پول را بدست آ ورد. راه های مختلف برای پیدا کردن پول پیدا می شود. بعضی ها از طبیعت می دزدند و می فروشند و بعضی ها تولید می کنند و می فروشند،  یا از جامعه هم علنی و غیر علنی می دزدند و می فروشند و بعضی ها از پول، پول درمی آورند. و بعض ها هم خود را می فروشند. هر کسی نسبت به شناخت و آگاهی خود نسبت به آن عکس العمل نشان می دهد. اینجاست که انسان چیزی جز برده نیست، چه استثمار شوندگان و یا استثمارگران.

          وقتی که حقوق طبیعی انسانی وابسته به یک عاملی مثل پول، مالکیت و مبادله شود، بعضی ها به علتهایی آنرا صاحب و بر دیگران سوار می شوند. اینجاست که طبقات وجود عینی پیدامی کنند. در واقع طبقات را استثمار این بیماری اجتماعی بوجود آورده است. وقتی که استثمار وجود داشته باشد و یک عده آنرا تصاحب کنند، دولت را بوجود می آورند و به دنبالش مراکز عریض و طویل اداری و نیروهای نظامی و انتظامی و کنترل، نگهبان، مامور، خبرچین، جاسوس، زندان، سیم خاردار، دیوار، مرز و بقیۀ تضادهای دیگر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، روانی و غیره را بوجود می آورند و در گیری اجتماعی بوجود می آید.

          هر کالایی دیر و یا زود مبادله می شود و باید بشود، اگر نه از بین می رود. در روابط استثماری هر چیزی کالا است و می تواند کالا باشد و یا در دراز مدت و یا کوتاه مدت به کالا تبدیل می شود.

          اقتصاد بدون پول، مالکیت و مبادله (استثمار) وجود نمی تواند داشته باشد. اقتصاد یک سری قوانین و مقولات استثماری است.

          در سیستم (منظور روابط بین انسانها است) استثماری(پول، مالکیت و مبادله)، درواقع اصل خریدو فروش بر کلیۀ شئون زندگی حکومت می کند.

          استثمار بدون بازار و تجارت، خریدو فروش، عرضه و تقاضا امکان پذیر نیست. بازار جایی است که سرعت گردش کالا و بطور مشخص پول و مالکیت و یا در واقع خریدو فروش سریع انجام می گیرد. که گسترش بازار، گسترش سرمایه، گسترش مالکیت، گسترش شهرها، گسترش استثمار، استعمار، گسترش فقر و گسترش تضادهای اجتماعی است. جایی که بازار باشد رقابت( رقابت در اینجا ستیزه کاری و یا کژ سازگاری و یا ناسازگاری است) هم هست. در صورتیکه سبقت هکاری، مانند گردی و یا سازگاری است.

          در بازارهر چیزی را می توان فروخت و یا خرید، حتی چیزهایی که در تصور کسی نمی گنجد. رقابت یکی از خصلتهای اصلی استثمار است. این رقابت چیزی نیست جز جنگ برای در آوردن و بیشتر در آوردن. که در مواقعی حتی تا کشتن رقیب خود و یا دیگران و یا کشتار جمعی پیش می روند. آنهم به هر شکلی و هر موقع و هرجا وبه هر عنوانی می کشند.

          باید در نظر داشت که خصلتهای حیاتی تجارت : دروغگویی، حقه بازی، چاپلوسی، دزدی، مخفی کاری، تمرکز، جنگ، درگیری، کشتار، شکنجه، صلح، غارت و سازش است. تجارت بدون آنها سخت به مشکلات بر می خورد و امکان حرکت ندارد. شخصی که کار تجارت می کند اگر از این شیوه ها(خصلتهای حیاتی تجارت) استفاده نکند دیر و یا زود ورشکست می شود و نمی تواند استثمارگر شود و استثمار کند. چونکه اگر او نکند، دیگران مطمئناً می کنند، خواهند کرد، کرده اند و مجبورند بکنند. آنهایی هم که می گویند ما نمی کنیم دروغ می گویند. چونکه آنها دروغگویی شرعی را دروغگویی نمی دانند و تازه. هر تاجری اگر استفاده یعنی سود نبرد نمی تواند دوام آورد. و برای سود(گیر آوردن بیشتر از ارزش خرید) در آوردن هم باید از خصلتهای حیاتی تجارت استفاده کند.

          در جامعۀ استثماری است که به ارزش حیات داده می شود. هرکس هم که بیشتر از ارزش در بازار در آورد سود بیشتر برده است. آنهم بازاری که متعلق به استثمارگران است. قلب استثمار بانکها هستند. بانکها مراکز تجمع، تمرکز و گردش پول هستند.

          بازار رگهای خون استثمار است. در چنین جامعه ای انسانها سخت به پول وابسته اند.

          پول راحتی، آسایش فکری و فیزیکی در واقع معنوی و همچنین مادی می آورد و آزادی را تأمین می کند. وقتی که پول داشته باشید راحتید و غم و غصه ای ندارید. با پول رنگ پوست را عوض می کنند. اعضای بدن زنده را جدا می کنند و به کسی می دهند که پول بدهد، می فروشند و یا عضو بدن یک شخص را به حدی زیاد ارزان می خرند و به دیگری به حد زیاد گران می فروشند و هی پول می گیرند. حتی بدن شما را هم به نمایش می گذارند. برای زنده شدن و مردن پول می گیرند. برای نمردن هم پول می گیرند. آنها حتی برای خنده پول می گیرند، برای گریه پول می گیرند. در بعضی جاها اگر اشک هم درآورند پول بیشتر می گیرند، فقط مانده که تعداد اشکها را حساب کنند. از احساسات مردم پول درمی آورند و از احساساتی کردن مردم هم پول می گیرند. آنها حتی برای طبیعت و کرۀ زمین و غیره پول می گیرند.

          پول همه چیز می آورد. پول هم سلامتی می آورد و هم آزادی می آورد. غم و غصه را از انسان دور می کند. از دردها می کاهد. به رشد فکری و معنوی کمک می کند و بلعکس، خداست، قادر و توانا. چه کسی قادر است از آن بگذرد و چطور می توان از آن گذشت. در چنین جامعه ای پول در دست هر کسی خدا و بندۀ خدا نمی شناسد چونکه خود خدا است و قادر و تواناست. برای بدست آوردنش همه جان می کنند. چه با اشکال درست و یا چه با اشکال نادرست. در این جامعه همۀ انسانهای روی زمین چه کوچک و چه بزرگ، چه زن و چه مرد و چه بچه ها برده های پول و به عبارت دیگر پولداران و برای اینکه بهتر بیان کرده باشیم برده های استثمارند. و آن کسی که پول بیشتر دارد تصمیم می گیرد و عمل می کند و امکانات بیشتر و بهتری دارد. در هر صورت اگر می خواهی به تو سخت نگذرد و بدبخت نشوی باید برای پول(خدا) مبارزه کنی.

          هیچ احدی روی کرۀ زمین نمی تواند از پول(خدا) بگذرد و یا کنار بکشد، حتی کمونیستهای ضد استثمار، حتی اگر انسانها از آن نفرت داشته باشند. این خدا را اگر دوست نداشته باشید و دوری کنید بلا سرتان می آورد. همانطور که شماها وقتی که پول ندارید، امکانات هم ندارید و خود را ضعیف و بدبخت و نا توان و دور افتاده احساس می کنید و ترس و وحشت در شما ها نفوز می کند. 

           پول انسانها را تغییر می دهد، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. اینگونه است که خدا انسانها را تغییر می دهد. استثمارگران و تاجران و دولتمردان و مراکز اداری هر آن در فکر آن هستند چگونه می توانند از خلق بکشند. انسانها هم برای پول هر کاری می کنند. اینگونه است که استثمار شخصیت انسان را خرد و لگد مال کرده است.

          در جامعۀ استثماری درختها هم فروشی هستند و هم کرایه می دهند. گلها و طبیعت را می فروشند و هم کرایه می دهند. زیبایی هارا می فروشند و می خرند و هم کرایه می دهند. حیوانات را می فروشند و هم کرایه می دهند و هم می خرند. انسانها را هم می فروشند و هم کرایه می دهند و هم می خرند. بعضی ها صدایشان را می فروشند، بعضی گوششان را می فروشند. بضی ها بینیشان را، دست شان، پاهایشان، الت جنسی یشان را می فروشند. اعضای بدن انسان را می خرند و هم می فروشند(متاًسفانه  این دیگر کرایه ای نمی شود. بخاطر همین حال استثمارگران گرفته است). آن کسی هم که پول ندارد هیچکدام و درواقع هیچ چیز ندارد. حتی حق زندگی هم ندارد چه رسد به حق خانه و یا غذا و یا روابط جنسی. بسادگی می توان گفت که بدرد زیر خاک می خورند. و اصلاً علکی بدنیا آمده اند. استثمارگران آبها و هوا و جنگلها را کثیف و الوده و نابود می کنند و کرده اند و اگر سالم آنرا خواسته باشید باید پول بدهید. و تازه می گویند ما نکردیم بلکه فقرا و زحمتکشان آفریقای، آسیایی، آمریکای جنوبی کرده اند. آنها(استثمارگران) همۀ معادن کرۀ زمین و زمین را چه خشکی، چه دریایی، چه هوایی و حتی خارج از کرۀ زمین و در آینده سیارات را بزور و یا به آرامی و خزنده و یا با حقه و کلک و یا با کشتن ناگهانی انسانها و حتی خلقها به مالکیت خصوصی  خود در می آورند و درآورده اند و روی تک تک این معادن و زمینها قانون و تبصره می گذرانند و گذراده اند. و آنرا بقول خود شرعی و یا قانونی می کنند. در واقع از طبیعت می دزدند و خریدو فروش می کنند. انسانها برده های امپراتورنامرعی به اسم پول، مالکیت و در واقع استثمار(خدا) هستند.

          در جامعۀ استثماری همه چیز کالا است. انسانها کالا هستند. با کالا هم همانطور که می دانید هرکاری می توان کرد. با پول که خود کالا است همه چیز را می توان خرید و بدست آورد. با آن حتی می توان (غیر آن هم در این سیستم (روابط) فاسد ممگن نیست) آزادی را خرید. امن���ت، ج��گ و صلح، خوشی �� بدبختی، درستی و نادرستی، تنفس کردن، آدمکش، شکنجه گر، وحشت و ترس، زنده ماندن، زجر و شکنجه، زیبایی ها و زشتی ها، خائنین، عشق، زن ها، مردها، مغزها، بچه ها و یا بچۀ هنوز بدنیا نیامده و مادر در انتظار را می توان خرید. همانطور که می دانیم هرکسی پول دارد بهتر و زیباتر و سالمتر است و می تواند بخرد.

           چی نمی توان خرید ؟

          حتی هیچ را خریدو فروش می کنند. البته در جامعه ای که هیچ هستی پیدا می کند آنرا می توان خرید و فروخت. در جامعۀ استثماری چه مادی و معنوی و اخلاقی و هر چیزی را که تصور کنید به عنوان ارزش تجاری به بازار آورده می شوند و خرید و فروش می شوند.

          در جامعۀ استثماری انسانها آنجایی تجمع می کنند که پول هست و یا اینکه امکان پول درآوردن هست. آنهم به هر شکلی و به هر عنوانی. در هر صورت باید حقوق طبیعی را تأمین کرد.

          پول، مالکیت، مبادله، طبقات، حکومت، شهرها و درواقع بازارها و خرید و فروش و یا عرضه و تقاضا بدون همدیگر وجود عینی نمی توانند داشته باشند و سخت به هم وابسته اند که بقیۀ تضادها و تضاد در تضاد را بوجود می آورند. علت وجود طبقات هم خود استثمار است. استثمار خود در اثر کمبود و یا نبود حقوق طبیعی و همچنین نبود و یا کمبود شناخت بوجود آمده است. و همین دو عامل هم اورا پایدارنگه می دارد و داشته است.

          وقتی که از رشد و تکامل استثمار صحبت می شود. منظور آن است که اشکال مختلف برای بدست آوردن پول، مالکیت و مبادله پیدا می شود. بازار جدید پیدا می شود و چیزهایی کالا می شوند که در گذشته وجود نداشته اند. و هر چیزی باید کالا شود چه در کوتاه مدت و یا دراز مدت.

          بازار و تجارت عین یک جنگل بسیار و بسیار وحشی است که در طبیعت وجود ندارد که فقط در جامعۀ بیمار وجوددارد. به علت همین وحشیگریش انسانها را وحشی می پندارد. بازار و درواقع میدان تجارت همیشه داغ است که در آن دروغگویی، چاپلوسی، جنگ، دعوا، مخفی کاری، حقه بازی، کلک، خرکنی، بی ادبی، بی احترامی، مردم فریبی، کلاه گذاری، خرد کردن شخصیت، احمق دانستن انسانها، تبعیض نژادی و درواقع هر بد و بیرایی انجام می شود. بازار بدون استثمار و استثمار بدون بازار و بازار بدون این عوامل مسخره  و این عوامل مسخره بدون بازار و پول و مالکیت امکان پذیر نیست.

          تجارت و بازار پر هوس، شکمو، خونخوار و کثیف است.

          بازار بدون جنگ نیست. جنگ بین رقابت کنندگان برای ارزانتر گیرآوردن، گرانتر فروختن، بیشتر درآوردن و بهتر فروختن، «خر» نشدن و کمتر «خر» شدن، از دست ندادن، «خر» کردن و بیشتر انداختن. بزرکترها کوچکترهارا خوردن و بوجودآوردن. بازار خون انسانهای زحمتکشی که بسیار زحمت می کشند و جان می کنند و بخور و نمیری در می آورند و یا به آنها می دهند را می مکد. نه تنها تاجران خون آنها را می خورند بلکه دولت و مراکز اداری (دولتی وغیره) و سازمانهای نظامی ، انتظامی و غیره و غیره بصورتهای مالیات و بیمه و اعانۀ ملی و طبیعت و غیره و غیره هم خون آنها را می خورند و یا می مکند.

          قیمت مقدار تعیین شدۀ کالا از طریق پول است. قیمت را فروشنده و یا استثمارگران می گذارند و خریداران می توانند در بعضی مواقع در آن تأثیر بگذارند.

          بروکراسی(سیستم اداری) برای کنترل، گردش، گسترش و تمرکز کالا است.

          باید تذکر داد که حل مشکلات ترافیکها(ازدهام) در شهرها و حتی خود شهرها با بودن استثمار امکان پذیر نیست. بخاطر اینکه جامعه ای که براساس استثمار باشد مردم آنجایی تجمع می کنند که پول هست، امکان پول درآوردن هست، همۀ امکانات خرید و فروش، عرضه و تقاضا هست، یا بیشتر هست و راحتتر دست رسی به آنها هست. شهر ها درواقع برای تجارت، بازار، پول و مالکیت بوجود آمده اند و می آیند نه  چیز دیگری. انسانها همانجایی تجمع می کنند که امکانات برای بدست آوردن حقوق طبیعی خود دارند. چونکه پول و مالکیت در شهرها یعنی بازار موجود است. آنجایی هم که پول هست همه چیز و همه امکانات و توانایی هم هست و آنجایی که پول نیست و یا رد نمی شود، هیچی ساخته نمی شود، درست نمی شود و زیباتر نمی شود. بلکه خراب و خرابترمی شود و بعنوان خرابه از آن استفاده می کنند و به طبیعت حق دخالت نمی دهند. به عبارت دیگر آشغال دانی است. مثل مناطقی که به آن حلبی آباد می گویند. با وجود اینکه اکنون فهمیده اند که از فقر بهتر پول می توان درآورد. استثمارگران می گویند که این انسانهای علکی بدنیا آمده پول ندارند و بدرد بخور نیستند وبه اشکالی این «انگلها» را باید از بین برد و کشور را هم کثیف می کنند و آبروی دمکراسی را هم می برند. که درواقع انگل آنها هستند که طبیعت و هوا و آبها را تقریباً نابود کرده اند و از حقوق طبیعیشان بیشتر دارند اگر نه فقرا و زحمتکشان چیزی ندارند که خراب کرده باشند ولی آنها دارند و خراب می کنند.

          در بازار و مبادله بین رقیبان و یا فروشنده گان و یا خریداران جنگ سرد برقرار است. و زمانی هم از جنگ سرد خارج می شود و به خونی و آتشی تبدیل می گردد. علت اصلی جنگها چه کوچک آن و یا چه بزرگ و خیلی بزرگ آن هم همین است، رقابت بین استثمارگران چه با اشکال ساده و یا مافیایی آن و چه با اشکال حکومتی آن. استثمارگران هرکدام می خواهند کالای ارزان وارزانتر، یا شده مجانی، یا دزدی، یاغارت، یا خزنده، یا با جنگ و کشتار بدست آورند و به حد زیاد گران و یا گرانتر بفروشند و یا بزور تحمیل کنند. اینجاست که بین استثمارگران رقابت وجوددارد. رقابت برای بدست آوردن کالاو آنهم به هر شکل و بهر عنوانی و ارزان و آنرا چنان بفروشند بتوانند بیشتر از دیگری و یا دیگران در آورند. و به فکر آنند که چگونه دیگری را بخورندو یا از سر راه بردارندو یا راه های خود را مخفی نگه دارند و مأمور، مزدور، نگهبان، جاسوس، بکار گمارند و چگونه بچاپند. زرنگ در جامعۀ استثماری آن کسی است که پول داردو بیشتر در می آورد و قدرت بیشتری از نظر مادی دارد. مسئله اینجانیست که شناخت و یا شناخت علمی دارد. چونکه با پول می توان حتی شناخت و یا شناخت علمی، در واقع روشنفکران را خرید که می خرندو می فروشند. آن که پول و یا مالکیت دارد دلیل بر داشتن شناخت علمی نیست. در صد شناخت علمی دربین استثمارگران بسیار کم و در مواقعی وجود ندارد. مثلاً شناخت علمی دولتمردان و وزیران، در هر کشوری که می خواهد باشد کم و در مواقعی بسیار کم است.

          بازار و یا استثمار بدون حکومت یعنی دولت، نیروهای نظامی، نیروهای انتظامی، نیروهای کنترل،نیروهای قضایی و نیروهای اطلاعاتی، خبری، خبر چینی، جاسوس و زندان، دیوار و سیم خاردارامکان پذیر نیست. درواقع بازار هم به هرج و مرج و هم به نظم احتیاج دارد. از یک طرف به هرج و مرج و از طرف دیگر به نظم و ثباط و یا در واقع از یک طرف به رقابت و از طرف دیگر به جنگ احتیاج دارد. در هر صورت آنها بدون کشتار و آنهم اکثراً بچه ها و نوزادان و زنها و سال خردگان امکان پذیر نیست.

          پیدا کردن بازار به چند صورت انجام می گیرد. یا در اثر جنگها و نابودی، و یا کشتارها و وحشی کری ها علیه خلقها و یا انسانهای دیگر و یا از طریق تحمیل، فشار، زور، حقه، دروغ و همچنین رقابت و خزنده و به آرامی، و شرکت کردن در بازارهای دیگر تا بلعیدن بازار.

          مشخصات دیگر پول :

                                   اداره کردن آن

                                   نگه داری آن

                                   تصمیم گیری برای آن

                                   تمرکز آن

                                   حرکت آن

                                   نیرو برای آن(چه نگهبانی، دفاعی و چه ضربتی، حمله)

          که برا اساس مقدار پول و یا مالکیت، شکل مناسب تر را برایش بوجود می آورد. درواقع به مقدار سرمایه، نیرو و سازمان و غیره بوجود می آورد. و چون حکومت بزرگترین سرمایه را در هر کشوری دارد، برای هر بخش آن سازمانهای بزرگی بوجود آو��ده است. زور و قدرت خصلت پول است و بدون آن بی مفهوم می شود. بخاطر اینکه پول باید مال یکی و یا یک اقلیتی بسیار کم(و حتی کمتر) باشد. و نمی تواند از آن همه باشد اگرنه نابود می شود. و بلاجبار احتیاج سخت به زور و قدرت دارد. بیخ��د نیست وقتی ک���� پ��ل دارید احساس قدرت �� زور می کنید. آنهایی هم که ندارند خود را بدبخت و ضعیف می بینند. انسان در عمل می بیند که چه کارها که با پول می تواند بکند. مرده ها را زنده می کند.

          رقابت  :

          رقابت در اینجا همانطور که گفته شد، یعنی ستیزه کاری و یا کژ سازگاری و یا ناسازگاری است. رقابت بدون استثمار امکان پذیر نیست و یکی از عاملهای رشد و تکامل استثمار است0 انسانها کالاهای خود را در بازار رد و بدل می کنند. درواقع خریدو فروش می کنند. رقابت تفاوت قیمت یک کالا بین دو فروشنده و یا چند فروشنده است. هر فروشنده کالای خود را نسبت به دیگری گرانتر و یا ارزانتر و یا هم قیمت می فروشند. این درگیری در فروش و خرید را رقابت می گوییم.

          هر فروشنده ای برای بدست آوردن کالای خود چه از طریق جنگ و یا به آرامی و خزنده و چه در اثر کشف و یا ازطریق تحمیل و یا تکنولوژی و علم و چه در اثر دزدی و غارت از انسانها و یا دزدی از طبیعت و یا بدست آوردن مجانی و به هر شکل و به هر عنوان سعی می کند هرچه ارزانتر بدست آورد و هر چه گرانتر و ارزانتر از دیگری بفروشد. و خریداری که راحتتر بتواند او را «خر» کند پیدا کند. و یا بازاری پیدا کند که رقابتی وجود نداشته باشد. تا بهتر بچاپد و همچنین انحصار بازار را دردست گیرد و روی قیمت کالا تعیین کننده باشد و خدایی کند.

          استثمار خصلت جنگی دارد. جنگی بودن او در همین رقابت نهفته است. که زیر الفاظی مثل تبعیض نژادی، ملی گرایی، مذهب،حقوق بشر، سازمان ملل، عملیات انسان دوستانه و تفاوت رنگ و بو و شکل پنهان می شود.

          در تاریخ بشریت هیچ جنگی خارج از این عامل استثمار نبوده و نیست و نخواهد بود و در همۀ جنگها مستقیم و غیر مستقیم شرکت دارد و شرکت می کند. هیچ جنگی بدون استثمار نیست.

          تجارت بدون حقه بازی، کلک، دروغ، مخفی کاری، دزدی، خیانت، «خر» کنی نیست. استثمار این شیوه ها را بکار می برد تا بتواند کالای خود را بهتر بفروشد و کالای ارزان و بهتر بدست آورد، و چپاول کند، غارت کند و بخورد. که این شیوه ها بدون نابودی امکان پذیر نیستند.

          باید در نظر داشت که قوانین استثمار خودکار عمل می کنند.

          استثمارگران میکروبهایی هستند که همدیگر را می خورند، غارت و چپاول می کنند. استثمارگران هزار و یک شانتاژ، کلک، دروغ، حقه ، پنهان و یا بازور می خواهند استثمارگران دیگر را بخورند، غارت و بچاپند که به این عملکردها سیاست می گوییم. سیاست بدون حقه بازی، کلک، دروغ، قایم، وبی قاحتی، چاپلوسی و پر حرفی نیست، که خصلتهای استثمارند. استثمارگران همدیگر را می خورند و خود را بزرگ و بزرگتر و متمرکزتر می کنند. آن میکروبی که (به هر دلیلی) قوی تر شد، ضعیفتر را می خورد و درمواقعی هم کوچکترها بزرگترها را می خورند. اینها قوانین استثمار هستند. و این قوانین پایه های رقابت و تجارت است و خارج از ارادۀ حکومتمداران و انسانها عمل می کنند. در هر صورت تا زمانی که استثمار وجود دارد این شکل زندگی وجود خواهد داشت. درواقع برای اینکه استثمار بتواند رشد کند، در درون خود تضاد دارد که به رشد او کمک می کند. این تضاد چیزی جز رقابت و یا جنگ بین تاجران نیست. منظورمان از بزرگتر و قوی تر و کوچکتر و ضعیفتر از نظر پول و مالکیت است و نه چیز دیگر.

          سیستم استثماری بدون جاسوس، خبر چین و مزدور،آدمکش، شکنجه گر و آزارده امکان پذیر نیست. بخاطر اینکه سیستم تجاری بر اساس پول، مالکیت و مبادله پایه ریزی شده و رقابت کنندگان بر علیه حریف خود دست به هر کاری، حتی کثیف ترین کارها می زنند و مجبورند بزنند. هر رقیبی چیزهایی برای مخفی دارد تا بتواند بیشتر در بیاورد. و بدون مخفی کاری قادر به رقابت نیست. مخفی کاری، جاسوسی، خبرچینی و دزدی پایه های مادی دارند و بدون آنها جامعۀ استثماری به راحتی نمی تواندزندگی کند. نمی توان آنها را از بین برد، چونکه آنها خارج از ارادۀ انسان عمل می کنند و هیچ حکومتی(که خود عامل استثمار است) قادر به ازبین بردن آنها نیست، و همچنین نمی توانند آنها را از بین ببرند. رقابت هستی استثمار است که به استثمار رشد و تکامل می بخشد.

          تجارت :

          همانطور که گفتیم تجارت یعنی مبادله کردن کالا. یعنی اینکه به اضای چیز داده شده و یا انجام شده چیزی گرفته شود و یا انجام شود.

          تجارت بدون پول، مالکیت امکان پذیر نیست و عملی نمی شود و بی مفهوم است. تجارت خود قوانین خاص دارد :

          پیدا کردن کالا به هر شکل و به هر عنوانی. برای پیدا کردن کالا انسانها دست به هر کاری می زنند و هر کسی بر اساس شناخت و آگاهی خود. برای بدست آوردن کالا تا آنجایی که می توان باید ارزان و حتی شده مجانی، به هر شکل و به هر عنوانی بدست آورد و به قیمت مناسب در مقابل رقابت کنندگان فروخت. و این عملها هم بدون دروغ، حقه، کلک، کلاه، خرکنی و مخفی کاری امکان پذیر نیست. مثلاً فروشنده تا می تواندظاهر تولید خود را زیبا می کند و در محتوا بستگی به وضعیت تغییراتی می دهد و جار و جنجال و تبلیغات می کند که سود بیشتر حاصل گردد. مثل فروشندۀ میوه  که میوه های خوب را جلوی چشم خریدار می چیند و بقیه را آن پشت و غیره. و یا برای فروش ماشین از زنهای سکسی و یا اینکه مغازه ها از نور برای به اشتباه انداختن و یا تحریک کردن و غیره و یا از تبلیغات برای به اشتباه انداختن استفاده می کنند و گاو های هرمنی و یا باد کرده غیره و غیره. در نظر داشته باشیم که استثمارگران بزرگ برای بدست آوردن کالا حتی دست به کشتار خلقها و یا حتی تا نابودی خلقها هم پیش می روند، همانطورکه می کنند و کرده اند و خواهند کرد.

          کثیف ترین بخش جامعۀ استثماری، انحصارات بزرگ اسلحۀ(فلزی، الکترونیکی، شیمیایی، باکتریولوژی، ویروسی، قارچی، نترونی و هسته ای) و انحصارات بزرگ فروش مواد مخدر، الکل، بازی و شرط بندیها، آدم فروشی، بچه فروشی و سکس و انحصارات بزگ تبلیغاتی هستند که هیچ گونه ارزشی برای انسان ندارند مثل متافیزیک، جز نابودی انسان و طبیعت. که بدون انحصارات بزرگ انسان دوستی، بیولوژیکی، طبیعی و طبیعت دوستی نمی توانند وجود داشته باشند. و مراکز خبری، اطلاعاتی استثماری که خبر کشتار و یا لطه پارۀ بچه ها را از طریق یک زن خوشکل، با لبخند و بدون احساسات اعلام می کنند.

          برای پیدا کردن بازار جایی که بتوان راحتتر و بهتر و بیشتر بفروشند احتیاج دارند بدانند که با چه انسانهایی در تماسند. آیا می توانند آنها را «خر»(نباید از لغات عامیانه وحشت کرد) کنند و بیشتر «خر» کنند و چطور رویشان سوار شوند. در واقع آن تاجری زرنگ است که بتواند چنین بازاری پیدا کند. مثلاً پزشکان را برای فروش دستگاه های الکترونیک و ماشینی بهتر می توان خر کرد، چونکه اطلاعات کمتری از تکنیک ماشینی و الکترونیکی دارند. و یا مثلاً فقرا که هیچ گونه شناخت و یا اطلاعی  و یا کم اطلاع هستند را راحتتر می توان «خر» کرد و از همه طرف و غیره و غیره. همۀ اینها هم زیر قوانین حکومت انجام می شوند، چه علنی و یا غیر علنی.

          همانطور که گفتیم جامعۀ استثماری بدون تجارت امکان پذیر نیست، بطوری که در هر گوشه و کنار این جامعه، سیستم(روابط) تجاری است.  مثلاً حتی کارگران و زحمتکشان که تظاهرات می کنندو یا اعتصاب می کنند و راه می اندازند بخاطر آن است که ناخودآگاهانه و در مواقعی آگاهانه در حال معامله کردن با استثمارگران هستند. کارگران و زحمتکشان برای گرفتن بیشتر پول مبارزه می کنند و می خواهند نیروی کار خود را گرانتر بفروشند و بر عکس استثمارگران برای گرفتن پول بیشتر می خواهند که نیروی کار را ارزانتر بخرند. درواقع کارگران و زحمتکشان ناخودآگاه عمل تجاری انجام می دهند و هرچه کارگران از این اصل آگاهی داشته باشند بهتر می توانند نیروی کار خود را بفروشند. درواقع این قانون استثمار، یعنی اینکه در مقابل چیز داده شده و یا انجام شده حتماً باید چیز دیگری در مقابل گرفته شود و یا انجام شود، در همۀ امور زندگی انسان رواج دارد و درواقع پیدا کرده است.

          زرنگ در جامعۀ استثماری کسی است که قادر است پول در آورد و مالک باشد. شکلش را هر کسی بر اساس شناخت خود تعیین می کند و پول و مالکیت تعیین کننده اند.

          مثلاً یک دانشمند  و یا فیلسوف بی پول و ندار را احمق و یا تنبل، خنگ، دیوانه به حساب می آورند و اورا حتی آزار هم می دهند. و اگر همان شخص به شکلی پول دار شود اورا زرنگ و آگاه می دانند. در واقع معیار در جامعۀ استثماری پول است. زرنگ آن کسی است که شناخت از سیستم تجاری داشته باشد. و آن کسی که ندارد اکثراً سرش کلاه می رود و رفته است. ما در اینجا یک نمونه آوردیم در صورتیکه می توان کتا��ها نوشت و نوشته اند.

          برای تجارت کردن به چند عامل احتیاج است :

          -  پیدا ک��دن کالابرای فروش، کالا می تواند هر چیزی باشد(مثلاً پزشکی هم کالا است که پزشک به آن شناخت دارد و کارش را می فروشد، و یا معلم و غیره) حتی چیزی که وجود عینی ندارد، مثل متافیزیک. کالا می تواند فروش نیروی کار باشد و یا فکر و یا اعضای بدن باشد و یا دزدی باشد وغیره و غیره.

          -  داشتن حد اقل سرمایه برای بدست آوردن کالا، که این سرمایه می تواند معنوی باشد مثل ایده برای تجارت و یا مادی (پول، مالکیت).

          -  پیدا کردن بازار، یعنی جایی که بتوان کالا را ردو بدل کرد و یا خرید و فروش کرد.

          در جامعۀ استثماری هر چیزی کالا است و باید کالا بشود چه در کوتاه مدت و یا دراز مدت، اگر نه باید ازبین برود و یا فاسد شود و یا متلاشی شود و یا خراب شود و غیره.

          تجارت احتیاج  به شناخت علمی ندارد. یک ملیاردر بی سواد که تعدادشان شدیداً زیاد است که معمولاً هم بی سوادند(از نظر شناخت علمی)، دانشمندان و روشنفکران و پزشکان و مهندسین زیادی را زیر تسلط خود دارند و حتی دانشگاه ها را هم می چرخانند. ومعمولاً هم آن استثمارگران را زرنگ می دانند و در مقابلشان تعظیم می کنند.

          بحران  و  تورم

          بحران در جامعۀ استثماری رخ می دهد. نمی توان از بحران حرفی زد و از استثمار چیزی نگفت. و نمی توان از استثمار حرف زد و از طبقات  و حکومت و متافیزیک چیزی نگفت. بحران، به عبارتی زمانی است که انسانها زوزه می کشند.

          بحران در چند موقع بوجود می آید :

          زمانی است که استثمارگران بیش از حد تولید می کنند و توده ها نمی خرند. این تولید زیاد بخاطر آن است که استثمارگران نمی فهمند چه موقع جامعه اشباع از این و یا آن تولید شده است. منظور از اشباع این نیست که همه دارند بلکه خریداری نیست. و نکتۀ دیگر اینکه تولید اضافه را ازبین می برند و یا آنرا به اشکالی تغییر می دهند و حاضر نیستند قیمت آنرا پایین بیاورند و در مواقعی نمی توانند.

          و زمانی است که قدرت خرید توده ها بسیار کم می شود و قیمتها بالا می روند و با اینکه تولید زیاد است. درواقع نسبت بین عرضه کننده و تقاضا کننده چنان باشد که سود بدهد، حتی اگر انسانهایی از گرسنگی بمیرند. که به آن تورم می گویند. باید تکرار کرد که در چنین جامعه ای همه نباید همه چیز(حتی نان) داشته باشند.

          و زمانی است که افزایش ناموزون پول، در واقع تورم پول ایجاد می شود.

          و زمانی است که استثمارگران برده های مستقیم خود را استقدام تمی کنند، یعنی کارگر نمی گیرند. بخاطر اینکه یا ور شکست می شوند و یا پول ندارند که کارگر بگیرند. در واقع بازار از کارگر اشباع می شود. یعنی اینکه همۀ مراکز تولیدی  و شرکتها به اندازۀ احتیاج خود کارگر دارند و نمی توانند کارگر دیگری بگیرند.

          و زمانی است که استثمارگران بزرگ، استثمارگران کوچک وابسته به خود را می خورند و جلوی استثمارگران کوچک و کوچکتر را سد می کنند و آنها را می مکند.

          و زمانی است که استثمارگران نه می توانند کالای خود را به راحتی بفروشند و نه می توانند کالای ارزانتر پیدا کنند. و اشباع بودن بازار از تا جران . در واقع استثمار تحمل نمی کند که تعداد تاجران  و یا استثمارگران زیاد و یا زیادتر شوند. در جامعۀ استثماری همه نمی توانند دارا باشند و استثمارگران هم به همه اجازه نمی دهند که استثمارگر شوند و به همان اندازه هم به همه اجازه نمی دهند که تاجر شوند.

          و زمانی است که استثمارگران تمام بازارها را چاپیده اند و یا بلعیده اند و نمی توانند بازار دیگری پیدا کنند و جلوی رشد استثمار و گسترش استثمار گرفته می شود. که معمولاً احتیاج به جنگ پیدا می شود و استثمارگران زوزه می کشند.

          و زمانی است که هر چیزی را به عنوان کالا در می آورند و دیگر ایده برای پیدا کردن کالای جدیدتری ندارند.

          و زمانی است که بیکاری در اثر استخدام نکردن گسترش پیدا می کند، و به عبارت دیگر مراکز کار اشباه می شوند و کار پیدا نمی شود. این کالاهای(انسانهای) زیاد باعث مشکلات برای استثمارگران می شوند و نمی توانند آنها را بفروشند پس جنگ راه می اندازند.

          و زمانی است که رشد جمعیت هم به رشد بیکاری و هم اشباع مراکز کار و هم تولید و نا موزونی تولید تأثیر می گذارند و مشکلات زیادی بوجود می آورند. بیخود نیست که استثمارگران از رشد جمعیت بر روی کرۀ زمین می نالند. آنها بخاطر آن می نالند که مشکلات برای استثمارگران و درواقع استثمار بوجود می آورند، با اینکه رشد جمعیت هستی انسان را به خطر می اندازد. اینجا باید تأکید کنیم که در جامعۀ استثماری نمی توان منطقی(علمی) سنجید. منطق در چنین جامعه ای فقط خود استثمار است. در صورتیکه منطق در هستی، در طبیعت فقط علم است.

          و زمانی است که گرسنگان بپا می خیزند، به علتهای بیکاری، نبود امکانات برای بدست آوردن حقوق طبیعی، کم شدن قدرت خرید، گسترش استثمار، بیشتر شدن گرسنگان. و اینکه نا خود آگاهانه به مغازه ها حمله ور می شوند و به همه چیز حمله می کنند.

          و زمانی است حکومتمداران دروغهایشان به ته می کشد. و قادر به حکومت نیستند و هرچه می گویند دیگر توده ها قبول نمی کنند و اینکه توده ها بخاطر نبود حقوق طبیعی به خیابانها می ریزند.

          و زمانی است که مجموعۀ این عوامل جو انقلابی را بوجود می آورد و عوامل معنوی خود را ظاهر می کند و حس همبستگی، همکاری و هم یاری شدیداً گسترش پیدا می کنند.

          و زمانی است که فاصلۀ بین استثمارگران و استثمارشوندگان بیشتر می شود و فساد هرچه بیشتر در میان استثمارگران و استثمارشوندگان گسترش پیدا می کنند.

          و زمانی است که استثمارگران بزرگتر به جنگ متوسل می شوند و هر چیزی را می خواهند با زور حل کنند. چونکه به آرامی و خزنده امکان پذیر نیست و همچنین در اثر فشار گرسنگان و استثمارگران دیگر و چه از طرف نمایندگان استثمارگران یعنی حکومتمداران به جنگ متوسل می شوند و آنرا تنها راه می بینند. و در چنین مواقعی است که به فاشیسم و تبعیض نژادی و مذهب و رنگ و بو و شکل قدرت می دهند. استثمارگران در مقابل گسترش همکاری، همبستگی و هم یاری توده ها، جو تبعیض نژادی، ملی گرایی، مذهبی، خود خواهی، خودمحوری، خودبینی و فرد گرایی را گسترش می دهند.

          در مواقعی هم استثمارگران یک منطقه (یک ملک و یا یک کشور) امکان رشد و تکامل بیشتر استثمار را در خطر می بینند و بازار و کالای دیگری ندارند و به آرامی و خزنده هم نمی توانند بازار دیگری بدست آورند. پس به مناطق دیگر حمله ور می شوند و یا به استثمارگران مناطق دیگر اعلام جنگ می دهند و یا مناطق دیگر را غارت می کنند و بعضی از استثمارگران و نمایندگان آنها و خیلی از استثمار شوندگان را می کشند.

          باید مطرح کرد که مطمعناً برای خواباندن بحران فقط جنگ است که می تواند کاری انجام دهد تا اینکه سیر بعدی بحران بوجود آید. چه انسانها بخواهند و یا نه جنگ بوجود می آید و در رأس آنها هم استثمارگران هستند. بحران تضادهای اجتماعی را سخت گسترش و مشخص می کند.

          تأکید کنیم که قوانین اجتماعی خودکارانه عمل می کنند. بی کاران  و درواقع تمام زحمتکشان باید در نظر داشته باشند که استثمارگران بر اساس احتیاجات خود یعنی منافع استثماری کارگر می گیرند و یا نمی گیرند و یا بیرون می کنند. در جامعۀ استثماری، استثمارگران منافع استثماری خود را اهمیت می دهند و مجبورند بدهند، اگرنه برشکست و یا حتی بدبخت می شوند و یا دیگران اورا می بلعند. زحمتکشان باید بدانند که استثمارگران برای منافع استثماری است که مزد آنها را کم می دهند و یا سعی می کنند کم بدهند و یا ندهند. استثمارگران، کارگران را کالایی می بینند که می خواهند هرچه ارزانتر و حتی شده مجانی گیر بیاورند و هرچه بیشتر و زیاد تر سود ببرند و تا آنجایی که بتواننداز ماشین استفاده می کنند. و اگر زحمت کشی هم که خود را جای او(استثمارگر) ببیند مجبور است که عین او و یا آنها عمل کند چونکه سیستم استثماری خودکارانه تحمیل می کند. ح��ومت و مذهب هم نمایندگان استثمارگران و عامل سرکوب کردن استثمار شوندگان هستند و نمی توانند برای استثمار گران تصمیم بگیرند، مگر نمایندگی استثمارگران دیگری را به عهده داشته باشند.

 

           اقتصاد :

 

          اقتصاد یعنی پول، مالکیت، مبادله و تغییر و تحول و حرکت آنها است، شکل و شیوۀ عملکرد آنها است که اشکال مختلف اقتصادی را ایجاد می کنند. اگر پول، مالکیت و مبادله وجود نداشته باشند، اقتصاد بی مفهوم می شود و حرف زدن در مورد آن، مسخره است. اشکال مختلف اقتصادی، یعنی سازماندهی اقتصادی، یعنی اشکال مختلف و حرکتهای استثمار(پول، مالکیت و مبادله) است.

          بحران و رونق اقتصادی و همچنین قحطی و فراوانی مقولات تقابلین در استثمارهستند و از قوانین و مقولات فلسفی پیروی می کنند.

          اگر کارخانه ها و یا شرکتها و یا مغازه ها و یا بخش های دولتی، کارگران و یا کارمندان و غیره را بیرون و یا اخراج می کنند، استثمار می کنند، سود می برند، مزد آنها را نمی دهند و یا کم می دهند، و یا می دزدن، غارت می کنند، می کشند، بدبخت می کنند، شکنجه می کنند، زندانی می کنند و غیره و غیره، بخاطر استثمار است و استثمار است که تصمیم می گیرد. استثمار نه احساسات حالیش می شود و نه دوستی، برادری، خواهری، پدری، مادری و نه خدایی و نه روحانیونی. قوانین و مقولات استثمار خودکارانه عمل می کنند. اگر کارگران، زحمتکشان، استثمار شوندگان و کارمندان هم جای استثمارگران، حکومتمداران و متافیزیکان باشند، همان می کنند. و تازه استثمارگران آنها را رقابت کننده خود می بینند که می خواهند دارا شوند، و هم بطور کالامی بینند که می خواهند ارزان و حتی شده مجانی بدست آورند و گران و هرچه گرانتر بفروشند. حکومت و متافیزیک ارگانهای تسلط استثمارگران بر توده ها و یا استثمارشوندگان بوده و هستند.

 

 

 

 

 

 زنده باد آزادی    زنده باد برابری    زنده باد همبستگی و هم یاری

  برای باز کردن قطعنامۀ هم یاران بصورت پ. د. ف. اینجا کلیک کنید.

PDF,1

این کتاب به زبان فراسه با این نام  (Le défi est lancé!Manifeste du Communisme) و به وسیلۀ (Edition Baudelaire) و نوشتۀ (Mehdi Shohrati) چاپ و منتشر شده است. این کتاب را می توان مجانی از آدرس زیر بصورت پ. د. ف. بدست آورد. 

   PDF,2