قطعنامۀ هم یاران                                                              مهدی شهرتی
     هکرها شدیداً به این سایت حمله کرده اند. ضبط کنید. نسخه بردارید.                                                                                        
                                                                                                                                                                    

 فلسفۀ علمی یا ماتریالیسم                                                                  وقتی که علم موضع می گیرد !                                                                            دهریون 
                                                           

mehdi.shohrati@asrehamyaran.com

نوشته ها :
  درمورد این سایت 

هدف چیست؟ 

مسئله چیست ؟ 

چه باید کرد ؟

  
تفکر علمی یا تفکر منطقی

 فلسفه

علم 

 دیالکتیک

دیالکتیک چیست؟ از احسان طبری.

 متافیزیک

استثمار

تاریخ استثمار

  پول، مالکیت و مبادله

دمکراسی

 حکومت، دولت

  همبستگی، هم یاری،
همکاری،اتحاد


حکومت مدنی یا قانونی، یا عدالت اجتماعی

  طبقه بندی علمی جامعه  

شناخت و آگاهی

جامعۀ هم یاران
      یا          
کمونیسم


  بحران و رونق
 
 فتشیسم کالا

سازمان
 
 دزد  

حقوق طبیعی

  مرغ  یا  تخم مرغ

   چه حکومتی در ایران

   نبرد کیهانی اهریمن
و
اهورامزدا


 "یار دبستانی من"

 جنگ  و  صلح

  زمین و زمان از آن شما
نیست


زمان
  
پیش بسوی برابری

بدون پول!؟ چطور؟

 همۀ ما محکوم شدگان همین زمینیم

       آزادی       

در هر آفریده ای- آفریننده ای نهفته است

     بیداد

    رفقای حزب توده ایران   

  پرویز شهریاری

  عشق

   خانواده  

   ادب و بی ادب 

        نبرد با استثمار نبردی کیهانی    

نامه های ارسال شده

نامه های دریافت شده





 

 

                           مبازۀ اصلی

 

          همانطور که در فصل گذشته مطرح کردیم، حقوق طبیعی انسان هستی انسان را تشکیل می دهد0

          حقوق در اینجا، حقوقی نیست که بتوان برای آن دادگاه تشکیل داد، وکیل گرفت، دادگاهی کرد و یا به قوانین حکومتی و مذهبی رجوع کرد0 حقوق در اینجا مثل ماهی است که حق آب دارد0

          طبیعی همان هستی بیولوژیکی، شیمیایی، فیزیکی و فلسفی است0 درواقع انسان برای همین حقوق طبیعی بدنیا می آید و به هستی می رسد، مثل هر موجود زندۀ دیگر0 و وقتی که می گوییم حقوق طبیعی انسان هستی انسان است یعنی اینکه برای آن نمی توان قانون وضع کرد و یا گذراند، چونکه خود قانون خاص خود دارد0 نمی توان چشمها، گوشها و دهان را در مقابلش بست و یا آنرا ممنوع اعلام کرد و یا محدود کرد و یا زندانی کرد، سیمهای خاردار مخفی و یا علنی دورش کشید و مرز کشید و دیوار کشید و یا نیروهای نظامی، انتظامی، جاسوسی، خبری، خبرچینی و انواع و اقسام سلاحها و مأمور، بازجو و نگهبان ارسال کرد0 به عبارت دیگر خود خدا است0 چونکه زندگی انسان وابسته به همین حقوق طبیعی است و بدون آن وجود عینی نمی تواند داشته باشد0 و هیچ خدای دیگری را هم قبول نمی کند و درواقع برایش بی مفهوم است0 سلولهای بدن انسان نه خدا می فهمد و نه نمایندگان خدا0

          وقتی انسان خوشبخت است و احساس خوشبختی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود0

          وقتی انسان آزاد است و احساس آزادی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود0

          وقتی انسان راحت است و احساس راحتی می کند که حقوق طبیعی اش تأمین شود0

          وقتی انسان عاشق است و عشق می ورزد که حقوق طبیعی اش تأمین شود0

          حقوق طبیعی هم بدون استثناء و بدون شرط و شروط و یا هر چیز دیگری که از مغز علیل بعضی از انسانها تراوش می کند باید تأمین شود0 نمی توان حقوق طبیعی را وابسته به چیزی کرد و یا بر آن تسلط داشت0 چونکه خود قادر و توانا است و خودکار عمل می کند0 اینرا یکبار برای همیشه باید در مغزها گنجاند0

          ولی ما انسانها در دنیایی زندگی می کنیم که برای بدست آوردن حقوق طبیعی باید به پول متوسل شد0 درواقع جامعه بزور حقوق طبیعی را که یک امر طبیعی است را وابسته به پول کرده است، چیزی که حیات انسانی را تشکیل می دهد0 پول یک عامل خارجی است و هیچگونه رابطه ای با حقوق طبیعی ندارد0 وقتیکه می گوییم هیچگونه رابطه ای ندارد، یعنی بهیچ عنوان حقوق طبیعی نیست0 و جامعه به انسان اجبار میکند تا برای حقوق طبیعی پول پرداخته شود و اگر پرداخته نشود،  حکومت یعنی دولت، قانون، مراکز عریض و طویل اداری، قضایی، متافیزیک، نیروهای نظامی، انتظامی، چاپلوسی، کنترل، مأمور، مزدور، بازجو، زندان، سیم خاردار(مرعی و نامرعی)، مرز، دیوار، سازمانهای جاسوسی، خبرچینی، خبری، سازمان ملل، حقوق بشر، صلیب سرخ و سازمانهای انسان دوستانه را به جانش می اندازند0 باید گفت که با چنین هیولایی در طرف است، این هیولا هیچ وقت تغییر چندانی در تاریخ بشریت نکرده است0 درواقع برای بدست آوردن حقوق طبیعی، انسان باید به استثمار متوسل شود و یا پناه ببرد، و درواقع مجبوریم ببریم0

          انسان بدنیا آمده است که پروسۀ زندگی خود را طی کند0 و به علت متفاوت بودن انسانها و طبیعت متفاوت است، در بعضی کوتاه و در دیگران بلند تر است0 و وقتی که بدنیا آمد، با هر شیوه ای برای طی کردن دورۀ(روند) زندگی خود فعالیت و مبارزه و پیکار می کند که خود حقوق طبیعی و اولیۀ انسانی است و باید بکند، اگر نه باید بمیرد0 درواقع انسان بدنیا می آید که زندگی کند0 وهیچ احدی حتی خدا هم نمی تواند جلویش را بگیرد، چه رسد به دیگران0 وابستگی انسان به زندگی یک وابستگی حیاتی است، مثل ماهی به آب0 ولی استثمار درست همینجا مداخله می کند و آنرا وابسته به پول، مالکیت و تجارت می کند0 مثل این می ماند، تا ماهی پول ندهد حق آب ندارد0 استثمار، این بیماری اجتماعی، مرگ زودرس را هم به او تحمیل می کند و تراژدی بوجود می آورد0 انسانها را به مرگ محکوم می کند و روی فرزندان، مادران، پدران و غیره بمب و یا هر مادۀ نابودی حتی مواد مخدر می ریزند و آنها را می خواهند بکشند و می کشند و به زور، قبل از موعد مرگ نابود می کنند و کرده اند0

          درواقع تا پول نباشد رابطۀ شکم انسان با غذا حل نمی شود0 اینجا پول واسطه است0 در صورتیکه شکم انسان نه صبر و حوصله می شناسد و نه پول می شناسد و نه استثمار می شناسد و نه خدای دیگری می فهمد و نه قوانین خارج شده از مغز انسانها0 شکم وقتیکه گرسنه است باید غذا بخورد، چه پول باشد و یا نباشد، چه خدا باشد یا نباشد0 ولی پول به کمک حکومت و متافیزیک (خیلی قبل از میلاد و هنوز ادامه دار) قرنها است که می خواهد شکم را وابسته به خود کندو یا کنند که اصلاً شدنی نیست0 این مثال درمورد تمام عوامل حقوق طبیعی صدق می کند0 وابستگی شکم به غذا مثل وابستگی ماهی به آب است0 نمی توان از ماهی پول گرفت چونکه وابسته به آب است و تازه مسخره هم هست0

          طبیعت و یا حقوق طبیعی خود قوانین و مقولات خاص خود رادارد و بر اساس آن عمل می کند و قوانین دیگری هم نمی شناسد و ملیونها سال بدون مشکل زندگی کرده است و می کند0استثمار هم قوانین خاص خود را دارد و قوانین طبیعت را هم نمی پذیرد(بیخود نیست که برای هر چیزی قانون وضع می کند) و می خواهد اورا زیر سلطه گیرد، حتی با نابود کردن که می کند0 این آن جنگی است که هیچگاه قابل حل نیست0 جنگ بین ریگها و الماسها است0 تو آزادی تا آزاد نباشی0

          استثمار است که طبقات را ایجاد کرده است0 تقسیم بندی طبقات در جامعه بستگی به مقدار پول، مالکیت و مبادله دارد0 ولی در گیری اجتماعی بر اثر همین تضاد اصلی بین حقوق طبیعی انسان از یک طرف و استثمار در طرف دیگر و رقابت کنند گان است0 کارگران و زحمتکشان، در واقع استثمارشوندگان با استثمارگران تضاد ندارند و در گیری هم ندارند0 تضاد آنها بین حقوق طبیعی و یا اولیه است با استثمار از یک طرف و رقابت بین بین فروشندگان نیروی کار(کارگران و زحمتکشان) و استثمارگران بزرگ و بزرگتر برای خرید آن، است0 طبقات استثمارگر و استثمار شوند سخت به هم وابسته اند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد و به خاطر همین نمی توانند باهم درگیری داشته باشند0 چونکه هر دو موافق استثمارند0 و هستی هرکدام وابسته به هستی دیگری است0 چیزی که استثمار شوندگان را منقلب می کند حقوق طبیعی شان است0 تضاد بین حقوق طبیعی که حیات انسانی را تشکیل می دهد و حتماً هم باید برآورده شود و استثمار که همه چیز را وابسطه به خود می کند و درواقع کرده است0 حقوق طبیعی یک عامل درونی است، یعنی در درون ارگانیسم زنده مثلاً انسان است0 در صورتیکه استثمار یک عامل خارجی  و تحمیل شده است0 یک عامل خارجی مثل استثمار برای حقوق طبیعی که یک عامل درونی است تصمیم می گیرد که اصلاً شدنی نیست0 با اینکه استثمار سخت به حقوق طبیعی وابسته است، چونکه اگر حقوق طبیعی انسانها تأمین شود استثمار نمی تواندوجود داشته باشد0 ولی حقوق طبیعی بهیچ عنوان نمی تواند وابسته به استثمار شود مگر زیر فشار، زور، تحمیل و آنهم با وجود حکومت یعنی دولت و........ که قبلاً مطرح کردیم0 در واقع زحمتکشان دو مشکل عمده دارند یکی حقوق طبیعی شان است که مشکل بدست می آورند و طبیعت به آنها تحمیل میکند و دیگری سیستم(روابط) اجتماعی که به آنها تحمیل می کند که خود(و یا هرچیزی) را بطور ملک بفروشند و با استثمارگران برای فروش ملک خود رقابت کنند تا بتوانند به حقوق طبیعی خود برسند، که استثمارگران چنین مشکلی را ندارند0

          انسانها موجودات مستقلی هستند  که افکار و خواستهای متفاوت دارند، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی0 ولی استثمار قرنهای مدیدی است که می خواهد انسانها وابسته به آن و نمایندگان آن باشند0 برای همین استثمارسخت با استقلال انسانها و شناخت و آگاهی آنها در تضاد است0

          همانطورکه پول، مالکیت و مبادله و یا استثمار و به عبارت دیگر استثمارگران نه خدا و نه نمایندگان خدا می شناسند، به همان اندازه هم حقوق طبیعی انسانی نه خدا و نه نمایندگان خدا می شناسد0 ضرب و المثلی میگوید که شکم گرسنه دین و ایمانی ندارد0 جنگ بین استثمار که حقوق طبیعی انسانها و حتی بعضی از حیوانات و گیاهان را نمی دهد مگر بوسیلۀ استثمار و در طرف دیگر هر موجودی برای حقوق طبیعی خود دست به هر کاری می زند و باید بکند و حتی عضو های بدن خود را هم می فروشد و یا بچه های خود راهم می فروشد و یا آدم می کشد، در می گیرد0

          استثمارگران از حقوق طبیعی برای پول، مالکیت و مبادله استفاده می کنند و مسئله شان همین استثمار است0 در صورتیکه انسان از پول و مالکیت  و مبادله برای حقوق طبیعی استفاده می کند و می خواهند سر به تن پول، مالکیت، مبادله، حکومت و متافیزیک، در واقع استثمار هم نباشد0استثمارگران همیشه بفکر هرچه بیشتر پول درآوردن هستند0 در صورتیکه انسانها بفکر بهتر کردن حقوق طبیعی خود هستند0 استثمارگران تمام نیرو و توان خود را در راه پول فدا می کنند0 در صورتیکه انسانها تمام نیرو و توان خودرا برای حقوق طبیعی فدا می کنند، این آن درگیری اصلی اجتماعی است0 استثمارگران بیشتر و یا هزاران بار بیشتر از حقوق طبیعی خود دارند0 در صورتیکه استثمار شوندگان یک بار آن را هم بزور بدست می آورند0

          در جامعۀ استثماری همه به دنبال زور و قدرت می روند0 بخاطر اینکه بتوانند با این جامعۀ بی عدالت مبارزه کنند و یا اینکه استثمارگر شوند0 خصلت زور و قدرت در پول نهفته است0 آنهایی هم که نتوانند با این بی عدالتی های جامعه مبارزه کنند و همچنین نتوانند استثمارگر شوند، پاسیو و یا گوشه گیر می شوند و یا اینکه دست به خود کشی می زنند و یا عرق خور و مخدری می شوند و به صورت انگل وار زندگی می کنند0 در جامعۀ استثماری حتی استثمارگران و یا کسانی که از استثمار دفاع می کنند هم زیر تسلط استثمار هستند0 استثمارگران و استثمار شوندگان محصول استثمار و وابسطه به او هستند0 استثمار سخت با انسان بیگانه است0

          وقتی که حکومت یعنی دولت و مراکز عریض و طویل اداری و غیره خود قوانین حکومتی خودشان را رعایت نمی کنند و نمی توانند بکنند، چه انتظاری می توان از مردم داشت0 وقتی که مراکز دولتی و استثمارگران قوانین خود را رعایت نمی کنند، چه انتظاری از مردم می توان داشت0 وقتی که دولت و یا در مجموع حکومت هزار و یک کثافتکاری انجام می دهند، چه انتظاری می توان از مردم داشت0 دولت و درواقع نمایندگان استثمارگران مثل خود استثمارگران دست به هر کثافتکاری و لجن می زنند و اکثراً سعی می کنند پنهان کنند و بعد توده ها را بخاطر اینها سرکوب و شکنجه می کنند و یا به گردنشان می اندازند و می گویند ما نکردیم0 جنگلها و حیوانات را استثمار شوندگان، بد بختان، زحمتکشان نابود می کنند و کرده اند اگر نه استثمارگران فقط استثمارگرند! و آنهایی (دولتمرانی) هم که می گویند و با افتخار و با جرأت مطرح می کنند که کرده ایم، بخاطر آن است که قدرت داریم و شما حق ندارید بکنید، چونکه ما تصمیم می گیریم و نه خیابان0 در اینجا بکار بردن چرا هم سخت سرکوب می شود0 و یا آنها به عبارتی می خواهند بگویندکه ما (دولت و استثمارگران) مجبوریم اینطوری باشیم بخاطر اینکه جامعه استثماری است و استثمار هم از قبل بوده و هست و خواهد بود، یعنی یک عده خدایانند و بقیه تعظیم کنندگان روی زمین اند، یک عدۀ عظیم در فقر و یک اقلیت کوچک دارا و یا پولدار، یک عده کارگر و زحمتکش و عدۀ دیگر سرمایه دار و یا استثمارگرند، یک عده خم شدگان و یک عده سروران، اربابان و رئیسانند0

          نتنها استثمار شوندگان، فقران، نداران، کارگران، زحمتکشان و تعظیم کنندگان تحت تأثیر جامعۀ استثماری هستند بلکه استثمارگران، داراها، سروران، رئیسان، بورژواها، خدایان، سرمایه داران و مالکان، چه کوچک آنها و یا بزرگ و بسیار بزرگ هم به همان اندازه تحت تأثیر جامعۀ استثماری هستند0 و درواقع پول، مالکیت و مبادله است که برای انسان و طبیعت تصمیم میگیرد0بخاطر همین می گوییم که استثمار(قوانین جامعۀ استثماری) خودکارانه عمل میکند0 وقتی که سیستم(روابط) براساس پول، مالکیت و مبادله ریخته شده، انسانها برای بدست آوردنش دست به هر کاری می زنند و مجبورند بزنند0 بخاطر اینکه پول حقوق طبیعی شان را تأمین می کند0 ولی در طبیعت قوانین طبیعی و درواقع حقوق طبیعی انسان، مثلاً شکم انسان است که تصمیم می گیرد که درواقع باید بگیرد0 شکم انسان هیچ قانونی را نمی شناسد، برای اینکه خود بر اساس قوانین و مقولات عمل می کند و آنهم بطور خودکارانه0 انسان برای غذا، هوا، آب، خواب، عشق، تفریع و بطور کلی برای حقوق طبیعی خود دست به هر کاری می زند و مجبور است بزند و باید بزند، چونکه بدن انسان بطور طبیعی به او تحمیل می کند، و برای همین هم بدنیا آمده است0 وقتی که سیستم(روابط) بر اساس استثمار باشد انسانها بره های طلسم شدۀ پول، مالکیت و مبادله هستند و آنهم زیر فشار حکومت و متافیزیک0  

          در جامعۀ استثماری جنگ بین دو خداست0 یکی پول، مالکیت، مبادله و متافیزیک و درواقع استثمار که ساختۀ انسان است، که می گوید منم که قادر و مطلقم و در طرف دیگر انسان(منظور از انسان شکل بیولوژیکی و درواقع طبیعی است و نه افکار و عقاید0 چونکه قوانین و مقولات بیولوژیکی بدن انسان خودکار عمل می کنند و چیز دیگری برایشان بی مفهوم است) خود را قادر مطلق  و توانا می داند و به خود اجازه نمی دهد بردۀ استثمار باشد0 و استثمار هم به انسان اجازه نمی دهد آزاد و برابر و همیار باشد و انسان را بردۀ خود کرده است0 این استثمار است که انسانها را طلسم کرده است0 از نظر مادی انسانها بردۀ استثمار بیش نیستند و از نظر معنوی طلسم شدگان روی زمینند و آنهم طلسم ایده آلیسم0

          تضاد بین حقوق طبیعی انسان و استثمار تضادی تاریخی است و از قوانین تضاد در فلسفه پیروی می کند ونه قطبها(به بخش آن رجوع شود)0 همانطور که مطرح شد استثمار یک نوع بیماری است و مثل یک موجود زنده عمل می کند0 آنچنان عمل می کند که هر گونه نسخه برای ازبین بردن اورا از بین می برد و یا سعی می کند از بین ببرد و سخت مبارزه می کند0 بیخود نیست که دانشمندان و مردان بزرگ و باوفایی بپا خواستند تابتوانند این جامعۀ پر از تضاد را حل کنند ولی استثمار به دست استثمارگران و متافیزیکان و نمایندگان حکومتی، آنها را سر بنیست کردند و هنوز می کنند0 استثمار برای زندگی خود سخت فعالیت می کند و با هر چیزی در مقابلش سخت مبارزه می کند0 بیخود نیست که استثمارگران را دیکتاتوری سخت سرمایه داری نهاده اند0 درواقع تضاد بین حقوق طبیعی انسان از یک طرف و استثمار از طرف دیگر مثل تضاد بین بیماری و بدن انسان است که تضادهای دیگری را هم بوجود می آورد0 اینگونه تضادها و قطبها از قوانین فلسفه پیروی می کنند0 تضادها یکی دیگری را ازبین می برند و یا خنثی می کنند و یا اینکه هر دو ازبین می روند0 تضاد بین استثمار و حقوق طبیعی انسان هم بهمین منوال است0 بستگی به آن دارد که مجموعۀ عوامل به نفع استثمار درآید و یا حقوق طبیعی، ولی اینجا یک نکته مشخص است که با از بین رفتن نسل بشر استثمار هم از بین می رود و یا اینکه با از بین رفتن استثمار انسان تازه بدنیا می آید و زندگی انسانی را شروع می کند0

          اینجا یک سوأل مطرح می شود، که آیا انسان از شر استثمار رهایی میابد؟

          فقط می توان گفت که می تواند رهایی یابد ولی بر عکس آن هم امکان پذیر است0 در هر صورت همۀ داده های کنونی به نفع استثمار است تا به نفع انسان0

          سوأل دیگری، آیا استثمار به رشد و تکامل انسان کمک می کند و یا کرده است؟

          باید گفت که نه0 چونکه شناخت علمی با نبود استثمار هم بدست می آید0 استثمار یک نوع بیماری است که در روابط بین انسانها وجود دارد، در صورتیکه شناخت، و درواقع شناخت علمی خصلت طبیعی(حقوق طبیعی) است0 حقوق طبیعی انسانی نتنها نمی تواند وابسته به استثمار باشد بلکه هر عاملی که باعث جلو گیری آن شود را نمی پذیرد0 اشتباه خواهد بود تصور شود و یا کرد که می توان حقوق طبیعی انسان را وابسته به چیز دیگری غیر از استثمار هم کرد0 حقوق طبیعی انسانی هستی انسان است و نمی تواند وابسته به چیزی باشد0 نمی توان بر طبیعت تسلط یافت و بررویش خدایی کرد، چونکه خود قوانین و مقولات دارد و هر چیز دیگری برایش بی مفهوم است0

          تأکید کنیم که نابرابری انسانها در همین استثمار نهفته است0 یعنی طبقات استثمارگر و استثمارشونده و در کنار آن مجموعۀ نابرابری های جامعه در همین استثمار نهفته است0 و یا به عبارت دیگری استثمارگر و استثمارشونده دو جهت قطبهای جامعۀ استثماری را همین استثمار بوجود آورده است0 اگر نه در طبیعت نابرابری بی مفهوم است0

          پیچیدگی جامعۀ کنونی بشریت بخاطر دو عامل اصلی است :

                   حقوق طبیعی و قوانین و مقولات آن0

                    استثمار و قوانین و مقولات آن0

          برای خود حقوق طبیعی یک سری قوانین و مقولات طبیعی، درواقع بیولوژیکی وجود دارد که خودکار عمل می کنند و آنهم خارج از ارادۀ انسان و یا هر چیز دیگری0 بخاطر اینکه هر ارگانیسم زنده مثل انسان بخاطر همین حقوق طبیعی به هستی می رسد و برای آن زندگی می کند0 به این دلیل ساده که ماهی بدون آب نمی تواند ماهی باشد و وجود عینی نمی تواند داشته باشد0 و ماهی را هم نمی توان در مقابل آب مشروط به چیزی کرد0 انسان و حقوق طبیعی او هم همان رابطه را دارند0

          استثمار هم یک سری قوانین و مقولات دارد که بطور طبیعی و خودکار عمل می کنند و خارج از ارادۀ انسان است0 استثمار برای هستی خود سخت مبارزه می کند و خواهد کرد0 در گیری و تضاد بین آن دو و همچنین در گیری در درون استثمار به علت و جود رقابت، مجموعۀ تضادهای اجتماعی را بوجود آورده است و می آورد، که در وجود هر شخصی نهفته است0

          باید در نظر داشت که نه پول حقوق طبیعی است و نه مالکیت و نه مبادله و نه حکومت و نه متافیزیک0 آنها می توانند حقوق طبیعی انسانها را تأمین کنند، اگرنه حقوق طبیعی نیستند0 بخاطر همین استثمار با انسان بیگانه است0

          همانطور که استثمار دیکتاتورانه و سخت عمل می کند به همان اندازه هم حقوق طبیعی دیکتاتورانه عمل می کند، چونکه شکم نه صبر می شناسد و نه تحمل و هیچی را هم نمی فهمد0 طبیعت قوانین ساخته شدۀ انسان را نمی فهمد0

  


 

 

 زنده باد آزادی    زنده باد برابری    زنده باد همبستگی و هم یاری

  برای باز کردن قطعنامۀ هم یاران بصورت پ. د. ف. اینجا کلیک کنید.

PDF,1

این کتاب به زبان فراسه با این نام  (Le défi est lancé!Manifeste du Communisme) و به وسیلۀ (Edition Baudelaire) و نوشتۀ (Mehdi Shohrati) چاپ و منتشر شده است. این کتاب را می توان مجانی از آدرس زیر بصورت پ. د. ف. بدست آورد. 

   PDF,2